کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگه داری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
sustained oscillation
نوسان نگهداشته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] نوسان واداشتهای که تداوم دارد
-
پهلو نگه داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ گَ. تَ)(مص ل .)دوری ک ردن ، احتراز کردن .
-
فرصت نگه داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ گَ. تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .)1 - درنگ کردن ، تأنی کردن . 2 - منتظر فرصت مناسب بودن .
-
جای کسی نگه داشتن
لغتنامه دهخدا
جای کسی نگه داشتن . [ ی ِ ک َ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از قائم مقام کسی بودن . جای کسی گرفتن : صبا در آن سر زلف ار دل مرا بینی ز روی لطف بگویش که جا نگهدارد. حافظ (از بهار عجم ) (از آنندراج ).رجوع به جای کسی گرفتن شود.
-
جانب کسی نگه داشتن
لغتنامه دهخدا
جانب کسی نگه داشتن . [ ن ِ ب ِ ک َ ن ِ گ َه ْ ت َ ] (مص مرکب ) حمایت از وی کردن . او را یاری کردن . رجوع بجانب شود.
-
جانب نگه داشتن
لغتنامه دهخدا
جانب نگه داشتن . [ ن ِ ن ِ گ َه ْ ت َ ] (مص مرکب ) حمایت کردن از کسی . رعایت حال کسی را کردن . پاس کسی را نگه داشتن : تو میروی و مرا جان و دل بجانب تست ولی چه سود که جانب نگه نمیداری . سعدی .جانب دلها نگاه دار که سلطان ملک نگیرد اگر سپاه ندارد.حافظ.
-
دست نگه داشتن
لغتنامه دهخدا
دست نگه داشتن . [ دَ ن ِ گ َه ْ ت َ] (مص مرکب ) بازایستادن از انجام دادن کاری . خودداری کردن از اقدامی . کنایه از صبر و شکیبائی و عدم عجله در کارهاست . در کاری توقف کردن . دست نگاه داشتن .
-
پهلو نگه داشتن
لغتنامه دهخدا
پهلو نگه داشتن . [ پ َ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پهلو کردن . دوری کردن : تو ای پهلوان کامدی سوی من نگهدار پهلو ز پهلوی من .نظامی .
-
با طناب نگه داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
رجل
-
گیره ای که مته را در ماشین نگه میدارد
دیکشنری فارسی به عربی
طبطبة
-
کودکی در بر، قبائی سرخ داشتروزگاری زان خوشی خوش میگذاشتهمچو جان نیکو نگه میداشتشبهتر از لوزینه می پنداشتشهم ضیاع و هم عقارش می شمردهر زمان گرد و غبارش می سترد
واژهنامه آزاد
کودکی در بر، قبائی سرخ داشت روزگاری زان خوشی خوش میگذاشت همچو جان نیکو نگه میداشتش بهتر از لوزینه می پنداشتش هم ضیاع و هم عقارش می شمرد هر زمان گرد و غبارش می سترد از نظر باز حسودش می نهفت سرخیش میدید و چون گل میشکفت گر بدامانش سرشکی میچکید طفل خرد...
-
واژههای همآوا
-
نگهداری
واژگان مترادف و متضاد
۱. حفاظت، حفظ، صیانت ۲. پاسداری، حراست، محارست، محافظت، وقایت ۳. توجه، مراقبت، مواظبت ۴. بازداری، ضبط، کف ۵. پرستاری، سرپرستی
-
نگهداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹نگاهداری› negahdāri ۱. نگاه داشتن؛ محافظت.۲. پرستاری.
-
جستوجو در متن
-
grogged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نگه داری