کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگریستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نگریستن
/negaristan/
معنی
نگاه کردن؛ دیدن؛ نگریدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تماشا کردن، دیدن، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نظر کردن، نگاه کردن
فعل
بن گذشته: نگریست
بن حال: نگر
دیکشنری
behold, eye, look, regard, view
-
جستوجوی دقیق
-
نگریستن
لغتنامه دهخدا
نگریستن . [ ن ِگ َ ت َ ] (مص ) نگرستن . نگریدن . نظر افکندن . نگاه کردن : خواجه به خشم در بوسهل نگریست . (تاریخ بیهقی ص 181). فور را دل مشغول شد و از آن جانب نگریست . (تاریخ بیهقی ص 90). || اعتنا کردن : هر روز بونصر به خدمت می رفت و سوی دیوان رسالت ن...
-
نگریستن
واژگان مترادف و متضاد
تماشا کردن، دیدن، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نظر کردن، نگاه کردن
-
نگریستن
فرهنگ فارسی معین
(نِ گَ تَ) (مص م .) دیدن ، نگاه کردن .
-
نگریستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: nikīrīstan] ‹نگرستن› negaristan نگاه کردن؛ دیدن؛ نگریدن.
-
نگریستن
دیکشنری فارسی به عربی
اعتبار , نظرة
-
واژههای مشابه
-
نقش نگریستن
لغتنامه دهخدا
نقش نگریستن . [ ن َ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) نقش خواندن . در قمار مراقب بازی حریف بودن . حریف قمار شدن : نقش فلک چو می نگری پاکباز شوزیرا که مهره دزد حریفی است بس دغا.سراج الدین قمری .
-
فرو نگریستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ گَ تَ) (مص ل .) 1 - به پایین نگاه کردن . 2 - تنگ چشم بودن .
-
ژرف نگریستن
لغتنامه دهخدا
ژرف نگریستن . [ ژَ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تعمق کردن . دقت کردن . بتعمق نگاه کردن . ژرف نگری . ژرف بینی . دقیق شدن در کاری : بگفتم همه گفتنی سربسرتو ژرف اندر این پندنامه نگر. دقیقی .اگر داد بیند بر این کار مایکی بنگرد ژرف سالار ما. فردوسی .ولیکن بدی...
-
بازپس نگریستن
لغتنامه دهخدا
بازپس نگریستن . [ پ َ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بعقب نگاه کردن . (ناظم الاطباء). برگشته نگریستن . (منتهی الارب ). التفات . (ترجمان القرآن ) : چون آن کنیزک از دیه بیرون آمد بازپس نگریست . (تاریخ قم ص 64).
-
تیز نگریستن
لغتنامه دهخدا
تیز نگریستن . [ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) در کسی ، به خشم در او دیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : سلیمان یکی تیزتیز در وی نگریست . (حدودالعالم از یادداشت ایضاً). || خیره نگاه کردن : و نشان تندرستی و قوت او [ افعی گرزه ] آن باشد که سر برافراشته دارد و...
-
خیره نگریستن
لغتنامه دهخدا
خیره نگریستن . [ رَ / رِ ن ِگ َ ت َ ] (مص مرکب ) دقیق نگاه کردن . (فرهنگ رازی ).
-
پس نگریستن
لهجه و گویش تهرانی
پشت را نگاه کردن
-
پس و پیش نگریستن
لغتنامه دهخدا
پس وپیش نگریستن . [ پ َ س ُ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) یا پس و پیش نگه کردن . گذشته و آینده را بنظر داشتن . به قبل و بعد اندیشیدن . عاقبت اندیشیدن : شنیدم که راهی [ دین زرتشت ] گرفتی تباه بخود روز روشن بکردی سپاه ...تبه کردی آن پهلوی کیش راچرا ننگریدی ...
-
باچشمان خمار نگریستن
دیکشنری فارسی به عربی
اضعف