کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگاه خیره با دهان باز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگاه خیره با دهان باز
دیکشنری فارسی به عربی
تثاوب
-
واژههای مشابه
-
averted vision
نگاه کناری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] شیوهای برای رؤیت اجسام کمنور که در آن به جای نگاه کردن مستقیم به شیء، از پهلو به آن نگاه میکنند
-
نگاه انداختن
لغتنامه دهخدا
نگاه انداختن . [ ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نظر انداختن . نظر کردن . عنایت و التفات کردن : مکن چو شمع به یک خانه نور خود را صرف چو آفتاب به هر روزنی نگاه انداز.صائب (از آنندراج ).
-
نگاه باختن
لغتنامه دهخدا
نگاه باختن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) نظر کردن . نگاه انداختن : ز سیرآهنگی آن نغمه مست از جای برجستم به هر جانب نگاهی باختم از روی حیرانی .حکیم (از آنندراج ).
-
نگاه چرانی
لغتنامه دهخدا
نگاه چرانی . [ ن ِچ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) چشم به روزن افتادن . نگاه به روزن افتادن . (از آنندراج ). عمل نگاه چران . رجوع به نگاه چران و نگه چرانی شود. || نظر تهی و سبک . || چشمک زدن ستارگان . (ناظم الاطباء).
-
نگاه دار
لغتنامه دهخدا
نگاه دار. [ ن ِ ] (نف مرکب ) نگاهبان . (آنندراج ). نگه دار. محافظ. پاسبان . (ناظم الاطباء). نگاه دارنده . حافظ. گوش دار. حفیظ. رقیب . حارس . عاصم . (یادداشت مؤلف ) : تا خوی او چنین بود او را به روز و شب ایزد نگاه دار بود ز آفت زمن . فرخی .نگاه دار و...
-
نگاه دارندگی
لغتنامه دهخدا
نگاه دارندگی . [ ن ِ رَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل نگاه دارنده . رجوع به نگاه دارنده و نگاه دار شود.
-
نگاه دارنده
لغتنامه دهخدا
نگاه دارنده . [ ن ِ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب )حافظ. (السامی ). راعی . واقی . (منتهی الارب ). عاصم . (یادداشت مؤلف ). نگاه دار. نگه دارنده . نگه دار. که چیزی را نگه می دارد و حفظ می کند و برپای و قائم دارد.- قوه ٔنگاه دارنده ؛ قوه ٔ ماسکه . (فرهنگ فارس...
-
نگاه داری
لغتنامه دهخدا
نگاه داری . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) محافظت . پاسبانی . (ناظم الاطباء). حفظ. حراست . نگه داشت . (یادداشت مؤلف ). || پرورش . (ناظم الاطباء). مواظبت . (فرهنگ فارسی معین ). مراقبت . (ناظم الاطباء). رجوع به نگاه داری کردن و نگه داری کردن شود.
-
نگاه داشتنی
لغتنامه دهخدا
نگاه داشتنی . [ ن ِ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل نگاه داشتن است . که ازدرِ نگاه داشتن است . رجوع به نگاه داشتن شود.
-
نگاه داشته
لغتنامه دهخدا
نگاه داشته . [ ن ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مصون . (منتهی الارب ). محفوظ. در امان : ثبات عمر تو باد و دوام عافیتت نگاه داشته از نائبات لیل و نهار. سعدی .رجوع به معانی نگاه داشتن شود.
-
نگاه کردن
واژگان مترادف و متضاد
تماشا کردن، دیدن، رمق، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نگریستن
-
نگاه، آگاهی
فرهنگ واژههای سره
-
نیم نگاه
لغتنامه دهخدا
نیم نگاه . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) نگاه غیر کامل . نیم نظر. (فرهنگ فارسی معین ). نگاهی سرسری .- نیم نگاهی نکردن (نیفکندن ) ؛ اندک اعتنائی نکردن و التفاتی ننمودن .