کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگاهدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نگاهدار
/negāhdār/
معنی
= نگهدار
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پاسبان، حارس، محافظ، مراقب
دیکشنری
retentive
-
جستوجوی دقیق
-
نگاهدار
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، حارس، محافظ، مراقب
-
نگاهدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] negāhdār = نگهدار
-
واژههای مشابه
-
مملکت نگاهدار
لغتنامه دهخدا
مملکت نگاهدار. [ م َ ل َ / ل ِ ک َ ن ِ ] (نف مرکب ) نگهبان کشور : ای مهران من پنداشتم تو مرا وزیر و مملکت نگاهداری . (سمک عیار ج 1 ص 82).
-
واژههای همآوا
-
نگاه دار
لغتنامه دهخدا
نگاه دار. [ ن ِ ] (نف مرکب ) نگاهبان . (آنندراج ). نگه دار. محافظ. پاسبان . (ناظم الاطباء). نگاه دارنده . حافظ. گوش دار. حفیظ. رقیب . حارس . عاصم . (یادداشت مؤلف ) : تا خوی او چنین بود او را به روز و شب ایزد نگاه دار بود ز آفت زمن . فرخی .نگاه دار و...
-
جستوجو در متن
-
حفیظ
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) نگاهبان ، نگاهدار.
-
stayers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهاجران، نگاهدار، حائل، کسی یا چیزی که توقف میکند
-
stayer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهاجر، نگاهدار، حائل، کسی یا چیزی که توقف میکند
-
حارس
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، پاسدار، حافظ، حامی، مدافع، مراقب، مستحفظ، مهیمن، نگاهبان، محافظ، نگاهدار، نگهبان
-
پناه
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ په . ] 1 - (اِ.) حفظ ، حمایت ، امان . 2 - پناهگاه ، جای استوار. 3 - (ص .) حامی ، نگاهدار.
-
باشکو
لغتنامه دهخدا
باشکو. [ ] ( ) کلمه ٔ امر یعنی نگاهدار. توجه کن . (ناظم الاطباء). این کلمه را شعوری با گاف آورده است و هر دو در آن متفردند. و رجوع به باشگو شود.
-
صاحب اسرار
لغتنامه دهخدا
صاحب اسرار. [ح ِ اَ ] (ص مرکب ) رازدار. نگاهدار سِر : صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام .حافظ.
-
قوشچی
لغتنامه دهخدا
قوشچی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) نگاهدار قوش . (ناظم الاطباء). کسی که نگهبان پرندگان شکاری است .(فرهنگ نظام ). میرشکار. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).