کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگارگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نگارگری
مترادف و متضاد
ترسیم، صورتگری، طراحی، نقاشی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
miniature 2
نگارگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] ترسیم خُردنگارهها
-
نگارگری
لغتنامه دهخدا
نگارگری . [ ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) صورتگری . نقاشی . بتگری . عمل نگارگر. رجوع به نگارگر شود : ایا که فتنه شدستی در آزر و مانی پی نگارگری روی آن نگار نگر. سوزنی .نگار ایزد بی چونی ای نگار رهی زهی نگارنگار و زهی نگارگری .سوزنی .
-
نگارگری
واژگان مترادف و متضاد
ترسیم، صورتگری، طراحی، نقاشی
-
واژههای مشابه
-
نگارگری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
طلاء
-
جستوجو در متن
-
miniaturist
نگارگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] کسی که به نگارگری اشتغال دارد
-
نقاشی
واژگان مترادف و متضاد
صورتگری، مصوری، نگارگری
-
صورتگری
واژگان مترادف و متضاد
تصویرسازی، تصویرگری، چهرهنگاری، نقاشی، نگارگری
-
طراحی
واژگان مترادف و متضاد
۱. طرحریزی، مدلسازی، نقشهکشی، نگارگری ۲. برنامهریزی
-
چهرهپردازی
واژگان مترادف و متضاد
۱. نقاشی، صورتگری، صورتسازی، چهرهسازی، نگارگری ۲. طراحی، چهرهنگاری ۳. وصف، توصیف
-
ترسیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. تصویر، رسم، نقش، نگارگری، ۲. رسم کردن، نگاشتن ۳. خطکشیدن، نشان گذاشتن، نشانهگذاری کردن ۴. کشیدن، رسم کردن
-
paint
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رنگ، رنگ نقاشی، راز، سرخاب، نقاشی کردن، رنگ کردن، سرخاب مالیدن، رنگ زدن، نگارگری کردن، رنگ شدن
-
طلاء
دیکشنری عربی به فارسی
لا ک والکل , رنگ لا کي , لا ک والکل زدن , رنگ کردن , نگارگري کردن , نقاشي کردن , رنگ شدن , رنگ نقاشي , رنگ
-
نگارندگی
لغتنامه دهخدا
نگارندگی . [ ن ِ رَ دَ / دِ ] (حامص )صورتگری . نقاشی . نگارگری . عمل نگارنده : در نگارندگی و گلکاری وحی صنعت مراست پنداری .نظامی .