کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نک ء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تای نک سارسس
لغتنامه دهخدا
تای نک سارسس . [ ن ُ س ِ ] (اِخ ) «تانااکسار». رجوع بهمین کلمه و «بردیا» (پسر کورش کبیر) و ایران باستان ج 1 ص 465 و صص 480-481 شود.
-
لَمْ نَکُ نُطْعِمُ
فرهنگ واژگان قرآن
طعام نمي داديم
-
نِک ونال زدن
لهجه و گویش تهرانی
ناله کردن
-
نِکّ و نال
لهجه و گویش بختیاری
nekk-o-nâl آه و ناله.
-
نِک و نال
فرهنگ گنجواژه
شکایت، ناله و زاری.
-
نِک و ناله
فرهنگ گنجواژه
غرولند.
-
نِک و نو
فرهنگ گنجواژه
نک و نال.
-
نِک و نوک
فرهنگ گنجواژه
اظهار نارضایتی.
-
واژههای همآوا
-
نکا
لغتنامه دهخدا
نکا.[ ن ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان قره طقان بخش بهشهرشهرستان ساری ، در 25کیلومتری جنوب باختری بهشهر، سرراه شوسه ٔ ساری به بهشهر واقع است و 2000 تن سکنه دارد. رودخانه ٔ نکا آن را مشروب می کند. محصولش برنج ، غلّه ، مرکبات ، پنبه ، کنف و کنجد است . ...
-
نکع
لغتنامه دهخدا
نکع. [ ن َ ] (ع مص ) شتابانیدن کسی را از کار، یا رد نمودن و دور ساختن آن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || سستی کردن در حاجت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نکول کردن و سستی کردن در حاجت ...
-
نکع
لغتنامه دهخدا
نکع. [ ن َ ک َ ] (ع مص ) رفتن پوست بینی کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فهو انکع و نکع و هی نَکْعاء. (متن اللغة). رجوع به انکع و نیز رجوع به نَکِع شود.
-
نکع
لغتنامه دهخدا
نکع. [ ن ُ ک َ ] (ع اِ) رنگ سرخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || (ص ) مرد سیاه به سرخی مایل . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). مرد ...
-
نکع
لغتنامه دهخدا
نکع. [ ن ُ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نَکوع . رجوع به نَکوع شود.
-
جستوجو در متن
-
خمسه مستسرقه
فرهنگ فارسی معین
( ~ء مُ تَ رِ قِ) [ ع . ] (اِمر.) نک پنجه دزدیده .