کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکوگوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نکوگوی
لغتنامه دهخدا
نکوگوی . [ ن ِ ] (نف مرکب ) خوش سخن . خوش گفتار. که سنجیده و پسندیده گوید. که درست و صواب گوید : تو چندان که باشی سخن گوی باش خردمند باش و نکوگوی باش . فردوسی .با مردم نکوگوی دژم مباش . (منتخب قابوسنامه ص 43).چون وصل نکورویان مطبوع و دل انگیزچون لفظ ...
-
جستوجو در متن
-
نکوگو
لغتنامه دهخدا
نکوگو. [ ن ِ ] (نف مرکب ) نکوگوی . رجوع به نکوگوی شود.
-
نیکوزبان
لغتنامه دهخدا
نیکوزبان . [ زَ ] (ص مرکب ) نکوگوی . فصیح .
-
نکوکلام
لغتنامه دهخدا
نکوکلام . [ ن ِ کو ک َ ] (ص مرکب ) نکوگوی . خوش سخن .
-
نیکوگفتار
لغتنامه دهخدا
نیکوگفتار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) نکوگوی . نیکوبیان . خوش گفتار.
-
نکوگفتار
لغتنامه دهخدا
نکوگفتار. [ ن ِ گ ُ ] (ص مرکب ) نکوگوی . خوش سخن . نیکوکلام . که گفتاری خوش و پسندیده دارد.
-
نکوسخن
لغتنامه دهخدا
نکوسخن . [ ن ِ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) خوش سخن . نکوگوی . که سخن نیکو گوید : نیکودل و نکونیت است و نکوسخن خوش عادت است و طبع خوش او را و خوش زبان .فرخی .
-
آهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āhōk] [قدیمی] 'āhu ۱. عیب؛ نقص: ◻︎ بیآهو کسی نیست اندر جهان / تنوجان چو بپساود اندر نهان (فردوسی: ۷/۲۰۹)، ◻︎ جز آنکس ندانم نکوگوی من / که روشن کند بر من آهوی من (سعدی۱: ۱۳۳).۲. گناه؛ خبط؛ خطا؛ تقصیر.
-
ابکم
لغتنامه دهخدا
ابکم . [ اَ ک َ ] (ع ص ) گنگ . گنگ لاج . مؤنث : بَکْماء. ج ، بُکم : زیرا که جهان ز آزمایش بس نادره ناطقی است ابکم . ناصرخسرو.کرد عقلم نصیحتی محکم که نکوگوی باش یا ابکم . سنائی .همه گوینده ٔ فسق و فجوریم ز هزل و ژاژ گفتن ابکمی کو. سنائی .گر فی المثل ...
-
خوب کردار
لغتنامه دهخدا
خوب کردار. [ ک ِ ] (ص مرکب ) نیکوکردار. خوش کردار. نیکوکار : وگر بخواست وی آید همی گناه از مانه ایم عاصی بل نیک و خوب کرداریم . ناصرخسرو.نیست مثل تو در جهان امروزخوب قولی و خوب کرداری . سوزنی .سخنگوی و دلیر و خوب کردارامین و راست عهد و راست کردار.نظا...
-
خوشخوی
لغتنامه دهخدا
خوشخوی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) خوشخو. جمیل الشیم . خوش خلق . بااخلاق . خَلِق . (یادداشت مؤلف ) : یکی سروقدی و سیمین بدن دلارام و خوشخوی و شیرین سخن . فردوسی .بوقت عطا خوشخویی تازه رویی بروز وغا پردلی کاردانی . فرخی .از عباد ملک العرش نکوکارتر...
-
سلامت
لغتنامه دهخدا
سلامت . [ س َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) بی گزند شدن . بی عیب شدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکارکه سَر خواهی سلامت سِرّ نگهدار. جامی . || عافیت . تندرستی . (فرهنگ فارسی معین ) : می اندیشم که از تو باشد حدیث امیر برادر ابواحمد ادا...
-
کوته
لغتنامه دهخدا
کوته . [ ت َه ْ ] (ص ) مخفف کوتاه . (آنندراج ). کوتاه . (فرهنگ فارسی معین ). کم طول . قصیر : زندگانی چه کوته و چه درازنه به آخر بمرد باید باز؟ رودکی .چرا عمر طاووس و درّاج کوته چرا مار و کرکس زِیَد در درازی . ابوطیب مصعبی .شب کوته که صبح زود دمیدنه ن...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . [ ی ِ ] (حرف ) برای ظهور کسره ٔ اضافه به آخر کلماتی که تحریک آنها متعذر است ملحق شود و آن از یأآت مجهول است . این یاء را در کلمات مختوم به الف و واو بی آنکه کلمه مضاف باشد نیز آرند.شمس قیس رازی آرد: و اما کلمات الفی چون دانا و زیبا و زرها چون اض...