کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکونامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نکونامی
لغتنامه دهخدا
نکونامی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) حسن شهرت . (یادداشت مؤلف ). نیکونامی . نیک نامی . رجوع به نکونام شود.
-
جستوجو در متن
-
نکوسرانجامی
لغتنامه دهخدا
نکوسرانجامی . [ ن ِ س َ اَ ] (حامص مرکب ) نکوسرانجام بودن . خوش عاقبتی . عاقبت به خیری . نکوانجام بودن : صحبتی جوی کز نکونامی در تو آردنکوسرانجامی . نظامی .اولش داده ای نکونامی آخرش ده نکوسرانجامی .نظامی .
-
عامی
لغتنامه دهخدا
عامی . (ص نسبی ) جاهل و بی سواد. (غیاث ) (آنندراج ) : عشق تو بکشت عالم و عامی رازلف تو برانداخت نکونامی را. خاقانی .ای عشق تو کشته عارف و عامی راسودای تو گم کرده نکونامی راذوق لب میگون تو آورده برون از صومعه بایزید بسطامی را. بایزیدبسطامی .بساط سبزه ...
-
ملک راندن
لغتنامه دهخدا
ملک راندن . [ م ُ دَ ] (مص مرکب ) فرمانروایی کردن . سلطنت کردن . حکومت کردن : به عدل و کرم سالها ملک راندبرفت و نکونامی از وی بماند. سعدی .بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاندهریک به مراد خویشتن ملکی راند. سعدی (کلیات چ مصفا ص 845).و رجوع به ماده ٔ قبل و...
-
سلم
لغتنامه دهخدا
سلم . [ س ُل ْ ل َ ] (ع اِ) زینه پایه و نردبان . (برهان ). نردبان . (جهانگیری ) (دهار). نردبان چوبین . (غیاث ) : در وصف تو کی رسم بخاطربر عرش که برشود بسلم . خاقانی .صبر را سلم کنم پیش درج تا برایم بر سر بام فرج . مولوی .بسازیم بر آسمان سلمی اگر شاهد...
-
اندیش
لغتنامه دهخدا
اندیش .[ اَ ] (نف مرخم ) در ترکیب بجای اندیشنده نشیند. (از یادداشت مؤلف ). پندارنده و اندیشه کننده و نگرنده و تفکرکننده و تأمل کننده و همیشه بطور ترکیب استعمال میگردد مانند خیراندیش ... (ناظم الاطباء). فکرکننده به معنی فاعل و این اکثربترکیب می آید ...
-
ابوالمظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) رئیس غزنین . وی بروزگار مسعود غزنوی نایب پدرش خواجه علی بود. رجوع شود به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 247. و ظاهراً ممدوح فرخی در قصیده ای بمطلع ذیل :دلم در جنبش آمد بار دیگرندانم تا چه دارد باز در سر.همین ابوالمظ...
-
وثاق
لغتنامه دهخدا
وثاق . [ وُ ] (اِ) خانه . (کشف ) (لطایف ) (غیاث اللغات ). حجره و سرا. این کلمه که در نظم و نثر فارسی آمده و اغلب آن را عربی گمان کنند و به کسر واو خوانند، کلمه ٔ ترکی است به ضم واو. در اصل به معنی خیمه و خرگاه بوده و آن همان است که ما امروزه اطاق میگ...
-
پیشینیان
لغتنامه دهخدا
پیشینیان . (ص ، اِ) ج ِ پیشین . متقدمین . قدماء. اسلاف . سابقین . سلف . (دهار). اوائل . گذشتگان . اقدمین . پیشینگان . مقابل پس آیندگان . مقابل پسینیان : این چنین بزم از همه شاهان کرا اندر خورست نامه ٔ شاهان بخوان و کتب پیشینیان بیار. فرخی .برجای پیشی...
-
ازین
لغتنامه دهخدا
ازین . [ اَ ] (حرف اضافه + صفت / ضمیر) مخفف ازاین . زین . من هذا. || (ص مرکب ) (اشاره ٔ وصف جنس ) ازین گونه . ازین نوع . ازین قسم : بپرسید از زال زر موبدی ازین تیزهش راه بین بخردی . فردوسی .اندر این میانه هر جا که ازین بزرگی را یعقوب [ لیث ] عمل داده...
-
بایزید
لغتنامه دهخدا
بایزید. [ ی َ ] (اِخ ) طیفوربن عیسی بن آدم بن عیسی بن سروشان بسطامی ملقب به سلطان العارفین . جدش مجوس بوده است و به دست امام علی بن موسی الرضا مسلمانی گزیده واو را بایزید اکبر گویند. وفات او بسال 261 یا 262 هَ . ق . بوده است . و رجوع به ابویزید شود. ...
-
صدور
لغتنامه دهخدا
صدور. [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صَدر. بزرگان . وزراء. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : این روز که صدور دیوان و دبیران برین جمله نبشتندی وی در طارم آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 139). از پرده منشوری بیرون آمد که همه ٔ بزرگان و صدور اقرار کردند که در اش...
-
سرگردان
لغتنامه دهخدا
سرگردان . [س َ گ َ ] (ص مرکب ) سراسیمه و حیران و پریشان . (آنندراج ). حیران . (ربنجنی ) (ترجمان القرآن ) : بدین در پایه ٔ حیوان بماندبظلمت خوار و سرگردان بماند. ناصرخسرو.راه نمیدانستند متحیر و سرگردان مانده بودند ما راه نمی بردیم . (اسکندرنامه نسخه ٔ...
-
پدر
لغتنامه دهخدا
پدر. [ پ ِ دَ ] (اِ) (از پهلوی اَبی تَر) مردی که از او دیگری بوجود آمده است . باب . والِد. اَب . بابا. اَبَة : بپذرفت مهران ستاد از پدربنام شهنشاه پیروزگر. فردوسی .نبیره سپهدار فغفور چین پدر گرد خاقان باآفرین . فردوسی .بخوبی پری و بپاکی گهربه پیکر سر...