کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
نکرت
لغتنامه دهخدا
نکرت . [ ن َ ک ِ رَ] (ع اِمص ) نکرة. مقابل معرفت . ناشناختن : چون معرفت وی را حبس و حجاب باشد آن معرفت نکرت بودو آن نعمت نقمت و آن عطا غطا. (کشف المحجوب ص 221).
-
جستوجو در متن
-
نکرات
لغتنامه دهخدا
نکرات .[ ن َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ نَکِرة. رجوع به نَکِرة شود.
-
یاردان قلی
لهجه و گویش تهرانی
قلدر و نکره
-
أَنکَرَ
فرهنگ واژگان قرآن
نا مطبوع ترين-نا موزون ترين-نکره ترين
-
bearish
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نزولی، مثل خرس، بی تربیت، نکره، خشن، خرس وار
-
ناشناس
واژگان مترادف و متضاد
بیگانه، ذهول، غریبه، غریب، گمنام، مجهول، ناآشنا، ناشناخته، نکره ≠ آشنا
-
هسبت
لغتنامه دهخدا
هسبت . [ هََ ب َ ] (ص ) بیگانه و اجنبی و نکره و ناشناس . (ناظم الاطباء).
-
ی
فرهنگ فارسی معین
(پس .) به آخر کلمه درآید و نشانة نکره بودن باشد: پادشاهی ، مردی ، گلی .
-
نظرية
دیکشنری عربی به فارسی
قضيه , برهان , مسلله , قاعده , نکره , نظريه , نگره , فرضيه
-
عَذَابٌ
فرهنگ واژگان قرآن
عذاب - عقوبت - شکنجه (نکره آوردن کلمه عذاب به منظور بزرگ جلوه دادن آن است)
-
ال
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع . ] (حر. تعریف ) حرف تعریف است در عربی و آن چون بر اسمی نکره درآید، آن را معرفه سازد.
-
عمری
لغتنامه دهخدا
عمری . [ ع ُ ] (ق ) (با یاء نکره ) یک عمر. مدت زندگانی . مدت درازی از زمان . (ناظم الاطباء). زمانی برابر یک دوره ٔ زندگی کسی .
-
ناشناسا
لغتنامه دهخدا
ناشناسا. [ ش ِ ] (ص مرکب ) نادان . بی اطلاع . بی دریافت . || غیر معروف . نکره . (ناظم الاطباء). مقابل شناسا. رجوع به شناسا شود.
-
ای
لغتنامه دهخدا
ای . (پسوند) ی . نشانه ٔ نکره و وحدت در آخر کلمه ای که به «ه » غیرملفوظ ختم شود: خانه ای ، کاشانه ای . (فرهنگ فارسی معین ).