کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکته شناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نکته کلی
دیکشنری فارسی به عربی
عمومية
-
نکته ضعف
دیکشنری فارسی به عربی
عيب
-
نکته مهم
دیکشنری فارسی به عربی
فحوي
-
نکته بین
دیکشنری فارسی به عربی
معين
-
نکته ای گفت
دیکشنری فارسی به عربی
أبدي ملاحظهً
-
لغز و نکته
فرهنگ گنجواژه
داستان.
-
جستوجو در متن
-
خرده شناس
لغتنامه دهخدا
خرده شناس . [ خ ُ دَ/ دِ ش ِ ] (نف مرکب ) نکته گیر. نکته شناس . خرده گیر.
-
شناس
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ شناختن) šenās ۱. = شناختن۲. شناسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خداشناس، زرشناس، سخنشناس، نکتهشناس.۳. (صفت) آشنا.
-
punctual
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشخصه، وقت شناس، دقیق، بموقع، ثابت در یک نقطه، نقطه نقطه، نقطه مانند، لایتجزی، نکته دار، معنی دار، صریح، با ذکر جزئيات دقیق، اداب دان، نقطه دار، خوش قول، نیش دار
-
حريص
دیکشنری عربی به فارسی
متفکر , انديشناک , در فکر , دقيق , وقت شناس , خوش قول , بموقع , ثابت در يک نقطه , لا يتجزي , نکته دار , معني دار , نيشدار , صريح , معين , مشروح , باذکر جزءيات دقيق , اداب دان
-
دقیقه یاب
لغتنامه دهخدا
دقیقه یاب . [ دَ قی ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) دقیقه یابنده . یابنده ٔ دقیقه . باریک بین و دقیقه شناس و خرده دان . (آنندراج ). کسی که کشف اشکالی را کند، و باریک بین و نکته سنج . (ناظم الاطباء).
-
خرده گیر
لغتنامه دهخدا
خرده گیر. [ خ ُ دَ/ دِ ] (نف مرکب ) کنایه از عیب جوی و نکته گیرنده . (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). عائب . (یادداشت بخط مؤلف ). نکته گیر. خرده سنج . نکته سنج : از این نازک طبعی ، خرده گیری ، عیبجویی ، بدخویی که از آب کوثر نفرت گر...
-
ساغر
لغتنامه دهخدا
ساغر. [ غ َ ] (اِخ ) تخلص (میرزا) عبدالرحیم از شاعران نیمه ٔ اول قرن سیزدهم است . وی پسر میرزا سعید، کلانتر سراب وگرمرود و از میرزایان مشهور و منشیان چیزفهم آذربایجان بوده و تحصیل کمالات از عربیه و ادبیه در دارالسلطنه ٔ تبریز کرده است . ادیبی زبان دا...
-
دقیقه
لغتنامه دهخدا
دقیقه . [ دَ قی ق َ /ق ِ ] (از ع ، ص ، اِ) دقیقه . مؤنث دقیق . ج ، أدِقّة،أدِقّاء. (از اقرب الموارد). در ناظم الاطباء جمع آن دِقاق و دَقائق ضبط شده است . رجوع به دقیق شود. || نکته ٔ باریک لطیفه . نازک کاری . (یادداشت مرحوم دهخدا) : اندر داروهای مس...
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (نف مرخم ) مخفف داننده است ، صفت فاعلی از دانستن . ترکیبات ذیل که بترتیب الفباء مرتب داشته شده شاهد این معنی کلمه ٔ دان است در ترکیب با کلمات دیگر:- آداب دان ؛ داننده ٔ آداب . آشنا به آداب . رسم دان .- ادادان ؛ داننده ٔ ادا : هر چه در خاطر عا...