کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نکته
/nokte/
معنی
۱. مسٲلۀ دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر بهدست آید.
۲. جملۀ لطیفی که در شخص تٲثیر کند و مایۀ انبساط شود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مساله، مضمون، مطلب
۲. دقیقه، لطیفه
۳. رمز، سر
برابر فارسی
پارسی است
دیکشنری
contention, dot, fact, point, pointer
-
جستوجوی دقیق
-
نکته
لغتنامه دهخدا
نکته . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (از ع ،اِ) نکتة. خجک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) . نقطه . (جهانگیری ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خال . لک . لکه . (یادداشت مؤلف ) : چون گناهی کند نکته ای سیاه بر دلش افتد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ).نکته هرجا غلط...
-
نکته
واژگان مترادف و متضاد
۱. مساله، مضمون، مطلب ۲. دقیقه، لطیفه ۳. رمز، سر
-
نکته
فرهنگ واژههای سره
پارسی است
-
نکته
فرهنگ فارسی معین
(نُ ت ِ) [ ع . نکتة ] (اِ.) 1 - نقطه . 2 - مفهوم لطیف و دقیقی که با دقت و تأمل دریافت شود.
-
نکته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نُکتَة، جمع: نُکَت و نُکات] nokte ۱. مسٲلۀ دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر بهدست آید.۲. جملۀ لطیفی که در شخص تٲثیر کند و مایۀ انبساط شود.
-
نکته
دیکشنری فارسی به عربی
نقطة
-
واژههای مشابه
-
نکتة
لغتنامه دهخدا
نکتة. [ ن ُ ت َ ] (ع اِ) نقطه ٔ سیاه بر سفیدی وگفته اند نقطه ٔ سپید بر چیز سیاه . || نشانی که براثر نَکْت [ زدن سر انگشت یا سر چوب بر زمین ] در آن پدید آید. || زنگ که بر آئینه و شمشیر پیدا شود. || مسأله ٔ دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر دریافته شود....
-
نکتة
دیکشنری عربی به فارسی
شوخي , لطيفه , بذله , شوخي کردن
-
نکته ٔ بادی
لغتنامه دهخدا
نکته ٔ بادی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن ملایم و دلپذیر. || سخنان لاف و گزاف و دروغ . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
نکته ٔ پرگار
لغتنامه دهخدا
نکته ٔ پرگار. [ ن ُ ت َ / ت ِ ی ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سخن دقیق و دلپذیر باشد (؟). (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
نکته آرا
لغتنامه دهخدا
نکته آرا. [ ن ُ ت َ / ت ِ] (نف مرکب ) نکته آرای . آنکه با سخن های لطیف کلام خودرا می آراید. (ناظم الاطباء). نکته پرداز : چو ناصح از او نکته آرا شودسخن های تلخش گوارا شود.ظهوری (از آنندراج ).
-
نکته آرای
لغتنامه دهخدا
نکته آرای . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته آرا. رجوع به نکته آرا شود.
-
نکته آرایی
لغتنامه دهخدا
نکته آرایی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عمل نکته آرای . رجوع به نکته آرا شود.
-
نکته آمیز
لغتنامه دهخدا
نکته آمیز. [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پر از لطافت و ظرافت : خطاب نکته آمیز. (ناظم الاطباء). سخنی پر از دقایق و لطایف و اشارات .