کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نکبا
/nakbā/
معنی
بادی که از سمت وزش خود برگردد؛ باد نامساعد برای کشتی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نکبا
لغتنامه دهخدا
نکبا. [ ن َ ] (از ع ، اِ) بادی که از سه طرف وزد و آن به غایت بد است خصوصاً در حق جهاز. (غیاث اللغات از منتخب اللغات ). بادی که کج وزد یعنی نه از مشرق بود نه از مغرب و نه از جنوب و نه از شمال ، بلکه از یک گوشه از هر چهار گوشهای میان این چهار طرف مذکور...
-
نکبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نکباء] [قدیمی] nakbā بادی که از سمت وزش خود برگردد؛ باد نامساعد برای کشتی.
-
جستوجو در متن
-
باد کژ
لغتنامه دهخدا
باد کژ. [ دِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادیست که بعربی آنرا نکبا گویند و محل وزیدن آن میان هر دو باد باشد عموماً و میان باد شمال و باد صبا بود خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). نکبا. (زمخشری ). بادی است که از چهار جهت مختلف بجهد. نکبا. (دهار). باد کج ...
-
ازیب
لغتنامه دهخدا
ازیب . [ اَ ی َ ] (ع اِ) نشاط. (مؤید الفضلاء). شادمانی . (منتهی الارب ). خوشوقتی . || باد جنوب ، یا باد نکبا که میان صبا و جنوب وزد. (منتهی الارب ). باد کژ که آنرا نکبا گویند. آن باد که میان صبا و جنوب آید. (مهذب الاسماء). و آن باد مهلک است . (مؤید...
-
ذوالغراء
لغتنامه دهخدا
ذوالغراء. [ ذُل ْ غ َرْ را ](اِخ ) نام موضعی نزدیک عقیق مدینه . ابووجزه راست :کانهم یوم ذی الغراء حین غدت نکباً جمالهم للبین فاندفعوالم یصبح القوم جیراناً فکل نوی بالناس لاصدع فیها سوف تنصدع .(از معجم البلدان یاقوت ).
-
سبسب
لغتنامه دهخدا
سبسب . [ س َ س َ ] (ع ص ، اِ) بیابان و زمین برابر و دور. (منتهی الارب ). مفازه و زمین مستوی و دور. (از اقرب الموارد): بلد سبسب ؛ شهر دور و دراز. (منتهی الارب ). ج ، سَباسِب : چون صرصر و نکبا در سبسب و بیدا رفتن ساخت . (سندبادنامه ص 58).
-
باد جنوب
لغتنامه دهخدا
باد جنوب . [ دِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد نکبا. بادیست مخالف مزاج آدمی چنانکه در کتب طبیه مذمت آن بسیار مسطور است . (غیاث ) (آنندراج ): دِج ، اَزیَب ،حَزرَج ؛ باد جنوب . اُوار، نُعامی ؛ باد جنوب یا باد مابین جنوب و صبا. (منتهی الارب ). رجوع ...
-
نکباء
لغتنامه دهخدا
نکباء. [ ن َ ] (ع اِ) باد کژ. (از زمخشری ) (دهار). بادی که از مَهَب ّ خود برگردد و میان دو باد وزد، یا میان صبا و شمال . ج ، نُکْب . (از منتهی الارب ). یا نکباء چهار باد است : ازیب و آن نکباء صبا و جنوب است ، صابیة - که آن را نکیباء هم گویند - نکباء ...
-
هیف
لغتنامه دهخدا
هیف . [ هََ ] (ع اِمص ) سختی تشنگی . (منتهی الارب ). || (مص ) سخت تشنه شدن . || گریزپا شدن بنده . || لاغرشکم و باریک میان گردیدن . (اقرب الموارد). || (اِ) باد گرم که از جانب یمن وزد و آن نکبا است میان جنوب و دبور و نباتات و آب را خشک گرداند و حیوانات...
-
جربیاء
لغتنامه دهخدا
جربیاء. [ ج ِ ] (ع اِ) باد شمال یا سردی آن یا بادی که میان باد جنوب و صبا یا باد نکبا که میان شمال و دبور وزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). باد که میان باد شمال ودبور جهد. (مهذب الاسماء). شمال سرد. (اقرب الموارد). و عبارت «سئلت ابنة الخس مااشدّ البرد ف...
-
غراء
لغتنامه دهخدا
غراء. [ غ َرْ را ] (اِخ ) (الَ ...) جائی است که در دیار ناصفه قرار دارد و ناصفة قُوَیرة در همین جاست : کأنهم ما بین الیه غُدوَةًو ناصفة الغراء هدی مُحَلَّل .تا آخر ابیات ، و به قول ابن الفقیه در پس ناحیه ٔ غراء ناحیه ٔ ذوالضروبة و در پس آن نیز ذوالغ...
-
پیشی دادن
لغتنامه دهخدا
پیشی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دادن قبل از موعد مقرر. دادن قبل از وقت معهود. مساعده دادن . || مزیت دادن حریف ضعیف را بالخصوص در بازی نرد و شطرنج و جز آن : چنانکه نراد آسمان را سه ضربه پیشی دادی ....(سندبادنامه ص 304).نراد آسمان را پیشی دهی سه ضربه زین...
-
مشارک
لغتنامه دهخدا
مشارک . [ م ُ رِ ] (ع ص ) انباز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). انباز. شریک و مشترک . (ناظم الاطباء). انباز. شریک . (یادداشت مرحوم دهخدا). شریک . (از اقرب الموارد) : سبب را نیز دو رکن نهند تا هر سه رکن در تقسیم مشارک باشند. (المعجم چ دانشگاه ص 32).- مشار...
-
صرصر
لغتنامه دهخدا
صرصر. [ ص َ ص َ ] (ع ص ، اِ) باد سرد. (مهذب الاسماء). باد سخت . (دهار). باد سخت و سرد. (ترجمان جرجانی ) (غیاث ). || باد تند. تندباد. (غیاث ). باد بلندآواز. (قاموس ). باد شدیدآواز. باد سخت آواز. (منتهی الارب ). || باد سخت سرد. (منتهی الارب ) : جمال خو...