کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نکاب
معنی
(نِ) = نکاب . نکاف : (اِ.) دستکش پوستی که میرشکاران بر دست کنند تا بتوانند باز و شاهین و جز آن ها را در دست گیرند، بهله .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نکاب
لغتنامه دهخدا
نکاب . [ ن َ ] (اِ) نک . زاج . (از برهان قاطع) (از آنندراج ). زاک . زک . زمه . (ازجهانگیری ) زاک . ظاهراً تصحیف زکاب است . (رشیدی ). || بعضی آب زاج را گفته اند. || بعضی گویند مخفف نمک آب است . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
نکاب
لغتنامه دهخدا
نکاب . [ ن ِ ] (اِ) بهله ، و آن پوستی باشد که به اندام پنجه ٔ دست دوزند و میرشکاران بر دست کشند به جهت برداشتن بازو شاهین و امثال آن و به این معنی با بای فارسی [ نکاپ ] هم آمده است . (برهان قاطع). نکاف . نکاپ . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). دستکش ...
-
نکاب
لغتنامه دهخدا
نکاب . [ ن ُ ] (ع اِ) ورم و آماس بناگوش شتر. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بدین معنی نکاف است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به نکاف شود.
-
نکاب
فرهنگ فارسی معین
(نِ) = نکاب . نکاف : (اِ.) دستکش پوستی که میرشکاران بر دست کنند تا بتوانند باز و شاهین و جز آن ها را در دست گیرند، بهله .
-
جستوجو در متن
-
نگاف
لغتنامه دهخدا
نگاف . [ ن ِ ] (اِ) دستکش و دستانه . (ناظم الاطباء). نکاب . نکاپ . رجوع به نکاب شود.
-
نکاپ
لغتنامه دهخدا
نکاپ . [ ن ِ ] (اِ) نکاب . بهله . دستکش قوشچیان . (ناظم الاطباء). نکاف . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نکاب شود.
-
بهله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bahle دستکش چرمی که در قدیم شکارچیان به دست میکردند برای نگاهداشتن باز بر روی دست؛ نکاب؛ نکاپ؛ نکاف.
-
نکاف
لغتنامه دهخدا
نکاف . [ ن ِ ] (اِ) نکاب . (برهان قاطع). نکاپ . (آنندراج ) (انجمن آرا). بهله . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). بهله ٔ میرشکاران . (برهان قاطع).بهله ٔ باز. (از انجمن آرا) (آنندراج ). دستکش قوشچیان و شکارچیان . (ناظم الاطباء). و رجوع به نکاب شود.
-
بهله
لغتنامه دهخدا
بهله . [ ب َ ل َ / ل ِ ] (اِ)پوستی باشد که ترکیب پنجه ْ دست دوزند و میرشکاران چرغ و باز در دست کشند و آنرا دستک شکاری نیز گویند. (آنندراج ). دست کشی که از تیماج و جز آن دوخته و در هنگام بر دست گرفتن چرغ و باز آنرا بر دست کشند. (ناظم الاطباء). دستکش چ...
-
دست کش
لغتنامه دهخدا
دست کش . [ دَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) دست کشنده . کشنده ٔ دست . || قاید نابینا را گویند و آن شخصی باشد که دست کوران را گرفته به هر جانب میبرد. (برهان ) (از آنندراج ). عصاکش . (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا). کسی که مردمان کور را به هر جانب میبرد و آنها...