کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَّفْسِهَا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نَّفْسِهَا
فرهنگ واژگان قرآن
خودش - نفسش - جانش (کلمه نفس در اصل به معناي همان چيزي است که به آن اضافه ميشود مثلاً "نفس الانسان" يعني خود انسان و"نفس الحجر" يعني خود سنگ است)
-
جستوجو در متن
-
أَنفُسُ
فرهنگ واژگان قرآن
جانها-نفسها
-
نُّفُوسُ
فرهنگ واژگان قرآن
نفسها - جانها(کلمه نفس در اصل به معناي همان چيزي است که به آن اضافه ميشود مثلاً "نفس الانسان" يعني خود انسان و"نفس الحجر" يعني خود سنگ است)
-
ساعات
لغتنامه دهخدا
ساعات . (ع اِ) ج ِ ساعة. پاره هائی از روز و شب . (منتهی الارب ). || دمها. نفسها و لحظات . || اوقات . || تقسیمات مخصوص روز و شب ، هر ساعتی برابر 60 دقیقه است . آلات وقت شمار. رجوع به ساعت شود.
-
ارتضاع
لغتنامه دهخدا
ارتضاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شیر خوردن . (مؤید الفضلاء). || شیر مکیدن . رِضاع . (زوزنی ). شیر خود را خود مکیدن . (منتهی الارب ). شیر خود خوردن . (تاج المصادر بیهقی ): ارتضعت العنز؛ اذا شربت لبن نفسها.
-
ظلفة
لغتنامه دهخدا
ظلفة. [ ظَ ف َ / ظَ ل ِ ف َ ] (ع اِ) نشانی است مرشتر را. || (ص ) ارض ظلفة (بالفتح و التحریک )؛ زمین درشت که اثر نگیرد. || امراءة ظلفةالنفس ؛ أی عزیزة عند نفسها. || (اِ) یکی از چهار چوب که بر پالان بر دو پهلوی شتر بندند و اطراف زیرین آن به زمین رسد و...
-
مروض
لغتنامه دهخدا
مروض . [ م ُ رَوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترویض . رجوع به ترویض و مَروض شود.ریاضت داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). کره اسب مطیع و مسخرشده و راه رفتن را آموخته . (از اقرب الموارد).- مروض کردن ؛ رام کردن . آموخته ساختن . ریاضت دادن : نفسها را تا ...
-
اغتصاب
لغتنامه دهخدا
اغتصاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به ستم گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غصب کردن و به ستم چیزی را گرفتن . (فرهنگ نظام ). بزور و ستم چیزی را گرفتن . (از اقرب الموارد). || با زنی بعنف جماع کردن : اغتصبت المراءة نفسها؛ زنی بها کرهاً....
-
بردة
لغتنامه دهخدا
بردة. [ ب َ دَ ] (ع ص ) ناگوارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || یقال : هی لک بردة نفسها؛ ای خالصه . || هو لبردة یمینی ؛ اذا کان لک معلوماً. || (اِ) علم است مر میش را وبه این معنی بدون الف و لام است . (از منتهی الارب ).
-
غضاض
لغتنامه دهخدا
غضاض . [ غ َ ] (ع مص ) به تمام معانی غَض ّ در حالت مصدری است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَض ّ شود. || (اِ) بینی و آنچه بدان پیوسته باشد از روی ، یا مابین بینی و بن موی پیشانی ، یا پیشین سر و آنچه نزدیک آن است . از روی یا کرانه ٔ سر بینی...
-
مراودة
لغتنامه دهخدا
مراودة. [ م ُ وَ دَ ] (ع مص ) کاری یا چیزی از کسی درخواستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). از کسی درخواستن کاری و کسی را بر کاری داشتن . (از تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). خواستن . (از منتهی الارب ) (از فرهنگ نظام ). اجتهاد در طلب چیزی . (فرهنگ خطی ). ...
-
استکراه
لغتنامه دهخدا
استکراه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اکراه . (زوزنی ). ناخوش شمردن . کراهت داشتن . (منتهی الارب ). کراهیّت داشتن چیزی .(تاج المصادر بیهقی ). کراهیّت کردن . (غیاث ). || بناخواست و ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ).بجور بر کاری داشتن . || غضب کردن زن نفس خود ...
-
انتاض
لغتنامه دهخدا
انتاض . [ اِ ] (ع مص ) پاره کردن پوست خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره کردن پوست چنانکه قرحه آنگاه که بشکافدیا غنچه آنگاه که بشکفد. (یادداشت مؤلف ). || انتض العرجون (و هو ضرب من الکماة)؛ اذا کان یتقشر من اعالیه و یقال هو ینتض ع...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت حکیم الانصاریة الاوسیة. قال ابوعمر ذکرها ابواحمدبن صالح المعری فی ازواج النبی و لم یذکرها غیره و جوز ابن الاثیر ان تکون هی لیلی بنت الحطیم لان الحکیم یشبه بالحطیم . (از الاصابة ج 8 ص 181).صاحب اعلام النساء آرد: لیلی بنت ح...