کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَّسْلَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نَّسْلَ
فرهنگ واژگان قرآن
نسل-نژاد (کلمه نسل به معناي ولادت و جدا شدن فرزند از پدر و مادر است )
-
واژههای مشابه
-
نسل
واژگان مترادف و متضاد
۱. آل، تبار، تیره، دودمان، ذریه، سلاله، فرزند، نژاد ۲. ریشه ۳. دوره، عصر
-
نسل
فرهنگ واژههای سره
دودمان
-
نسل
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) نژاد، فرزند، دودمان . ج . انسال .
-
نسل
لغتنامه دهخدا
نسل . [ ن َ ] (ع اِ) فرزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ) (دستوراللغة). ولد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). زاد و زه . (نصاب ). ذرّیة. (اقرب الموارد) (المنجد). زه و زاده . (ترجمان علامه...
-
نسل
لغتنامه دهخدا
نسل . [ ن َ س َ ] (ع اِ) شیری که از انجیر سبز برآید. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن شیر که بر سر پستان باقی بماند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). باقی شیر که در پستان بماند. (مهذب الاسماء). || شیری که ...
-
نسل
لغتنامه دهخدا
نسل . [ ن َ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نمارستاق بخش نور شهرستان آمل . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
نسل
لغتنامه دهخدا
نسل . [ ن ِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل ، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر خوش آب وهوا واقع است و 180 تن سکنه دارد. آبش از شکراﷲرود، محصولش غلات و لبنیات و عسل ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . در این ده از آثار باستان برجی کهن وجود ...
-
نسل
لغتنامه دهخدا
نسل . [ ن ِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج ، در5هزارگزی شمال شرقی رزاب و 4هزارگزی شمال شرقی راه مریوان به رزاب ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و حبوبات و توتون و پنبه...
-
نسل
دیکشنری عربی به فارسی
زادو ولد , فرزند , اولا د , مبدا , منشا
-
نسل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nasl ۱. مردمی که در یک زمان واحد زندگی میکنند؛ مردم همعصر: نسل بعد از انقلاب.۲. (زیستشناسی) مجموعهای از جانداران که در سلسلهمراتب نژادی مرحلۀ واحدی را تشکیل میدهند: نسلِ لاکپشتهای غولپیکر در حال انقراض است.۳. ذریه؛ دودمان.۴. [قد...
-
نسل
دیکشنری فارسی به عربی
تبن , جنس , جيل , زلة , سليل
-
نسل اندر نسل
واژهنامه آزاد
پشت در پشت.
-
filial generation
نسل فرزندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] هریک از نسلهای پس از نسل والدینی