کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَّاسِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
نعث
لغتنامه دهخدا
نعث . [ ن َ ] (ع مص ) گرفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گرفتن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد): نعثه ؛ اخذه و تناوله . (متن اللغة).
-
نعس
لغتنامه دهخدا
نعس . [ ن َ ] (ع مص ) به خواب شدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نعاس . (منتهی الارب ). رجوع به نعاس شود. || نرم و سست گشتن رای . || سست شدن جسم . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سست و ضعیف شدن جسم . (از متن اللغة). || کساد شدن بازار. (از متن اللغ...
-
نعس
لغتنامه دهخدا
نعس . [ن ُع ْ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناعس . رجوع به ناعِس شود.
-
نعص
لغتنامه دهخدا
نعص . [ ن َ ] (ع مص )خوردن ملخ گیاه زمین را. (از منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد). خوردن ملخ همه ٔ گیاه زمین را. (از متن اللغة). || به حرکت درآوردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد).
-
نعص
لغتنامه دهخدا
نعص . [ ن َ ع َ ] (ع اِمص ) خمیدگی و برگردیدگی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). تمایل . (از متن اللغة). || (مص ) متمایل گردیدن . (از ناظم الاطباء): نعص الرجل نعصاً؛ تمایل . (از اقرب الموارد) (المنجد).
-
ناس
واژگان مترادف و متضاد
۱. آدم، انسان، انس، بشر، مردم ۲. انفیه
-
ناس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نک . نسوار.
-
ناس
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) مردم ، مردمان .
-
ناس
لغتنامه دهخدا
ناس . (اِخ ) رودخانه ای است در کلمبیای بریتانیا که از سلسله جبال غربی روشوز سرچشمه می گیرد. طول آن 350هزارگز است و به خلیجی در اقیانوس آرام می ریزد.
-
ناس
لغتنامه دهخدا
ناس . (اِخ ) نام قریه ای بزرگ از نواحی خراسان . (تاج العروس ). قریه ٔ بزرگی است بنواحی ابیورد. (از سمعانی ).
-
ناس
لغتنامه دهخدا
ناس . (ع اِ) اسمی است که برای جمع وضع شده مثل قوم و رهط. واحدش انسان است . و بر انس و جن اطلاق می شود و اغلب بر انس . و گفته اند که اصلش اناس است که جمع انس باشد و این جمعی است نادر که با آوردن الف و لام بر سر آن فاء آن حذف شده است . (از معجم متن الل...
-
ناس
لغتنامه دهخدا
ناس . [ سِن ْ ] (ع ص ) رجوع به ناسی شود.
-
ناس
لغتنامه دهخدا
ناس .(اِخ ) [ الَ ... ] سوره ٔ صدوچهاردهمین از قرآن ، و آن شش آیت است ، پس از سوره ٔ فلق و آخرین سورة است از قرآن و به این آیت شروع می شود: قل اعوذ برب الناس .
-
ناث
لغتنامه دهخدا
ناث . [ ناث ث ] (ع ص ) غیبت کننده . (ناظم الاطباء). ج ، نثاث . رجوع به ناثی شود.
-
ناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nās ۱. صدوچهاردهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶ آیه؛ قُل ٲعوذُ.۲. [قدیمی] مردم؛ آدمیان.