کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نِسْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نِسْ
لهجه و گویش گنابادی
nes در گویش گنابادی یعنی نیست ، تمام شده است ، وجود ندارد
-
واژههای مشابه
-
نس
فرهنگ فارسی معین
(نُ) (اِ.) پوز، گرداگرد دهان .
-
نس
لغتنامه دهخدا
نس . [ ن َ ] (اِ) سایه . || درختستان . گلستان . || خانه . || مأخوذ از عربی ، رگ و پی و عصب . (ناظم الاطباء).
-
نس
لغتنامه دهخدا
نس . [ ن َس س ] (ع مص ) پراکنده گردیدن موی سر. (از منتهی الارب )(از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بانگ برزدن و راندن شتران را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). راندن و زجر کردن ناقه را. (از المنجد). راندن و با عصا زجر کردن شتر را. (از ناظم الاطباء). راند...
-
نس
لغتنامه دهخدا
نس . [ ن ُ ] (اِ) به معنی پوز باشد که گرداگرد لب و دهان است از جانب درون و بیرون . (برهان قاطع). گرداگرد دهان که پوز گویند. (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از جهانگیری ). گرداگرد دهان از بیرون سو. (اوبهی ). پوز. زفر. فرنج . نول . پیرامن دهان : ... آلوده ب...
-
نس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نج، نول› [قدیمی] nos گرداگرد لب و دهان؛ پوز.
-
نُس نُس
لهجه و گویش تهرانی
معشوقه، نشمه
-
گن نس
لغتنامه دهخدا
گن نس . [ گ ُ ن ُ ] (اِخ ) شهری بوده است در آسیای صغیر. (ایران باستان پیرنیا ج 1 ص 8 و 7).
-
راتی نس
لغتنامه دهخدا
راتی نس . [ ن ِ ] (اِخ ) سوارکاری از طایفه ٔ کادوسیان که درحضور کورش اسب دوانی کرد. (ایران باستان ج 1 ص 429).
-
می نس
لغتنامه دهخدا
می نس . [ ن ُ ] (اِخ ) پادشاه کرتا و پسر ژوپیتر بود که از آسیا به کرتا آمد و بنای لابیرنت معروف را بدو نسبت میدهند. برخی از مورخین بوجود دو می نس معتقدند که یکی در حدود 1500 و دیگری در حدود 1330 م . میزیسته است . (تمدن قدیم تألیف فوستل دوکولانژ ترجم...
-
نس ء
لغتنامه دهخدا
نس ء. [ ن َس ْءْ ] (ع ص ، اِ) می مست کننده . می بیهوش کننده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). باده ٔ زایل کننده ٔ عقل . (ازاقرب الموارد) (از المنجد). || شیر تنک بسیارآب . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد...
-
نس ء
لغتنامه دهخدا
نس ء. [ ن َس ْءْ / ن ِس ْءْ /ن ُس ْءْ ] (ع ص ) زن که بر وی گمان حمل کنند و آنکه حملش نمایان گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
نس ء
لغتنامه دهخدا
نس ء.[ ن ِس ْءْ ] (ع ص ) آمیزنده و خوش گفتار و دوست دارنده ٔزنان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مخالط. معاشر. (از اقرب الموارد) (المنجد). گویند: هو نس ء نساء؛ او هم سخن و محب زنان است . (منتهی الارب ).
-
ارکسی نس
لغتنامه دهخدا
ارکسی نس . [ اُ ن ِ ] (اِخ ) قائم مقام ((فرازااُرت )) والی پاسارگاد، که بهنگام سفر اسکندر در هند، جانشین فرازاارت شده بود تا اسکندر پس از مراجعت والییی تعیین کند و او از جهت چند جنایت از قبیل غارت معابد و مقابر و کشتن چند تن پارسی بناحق ، مقصر شناخته...