کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نِرْمِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
soft focus
وضوح نرم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] جلوهای آگاهانه در فیلمبرداری که در آن برای ایجاد لطافت و نرمی، تصویر را اندکی ناواضح میسازند
-
fibroma molluscum, fibroma molle, acrochordon, soft fibromas, skin tag, cutaneous tag, cutaneous papilloma, fibroepithelial polyp
تارتود نرم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] نوعی تارتود برآمده که در برخی مبتلایان به چندپیتارتودی در سرتاسر سطح پوست پراکنده میشود
-
soft rot
پوسیدگی نرم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] پوسیدگی قارچی یا باکتریایی در اندامهای گیاه که براثر آن بافتهای گیاه، نرم و آبکی میشود
-
soft diet
رژیم نرم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] رژیمی شامل غذاهایی با بافت عادی و عاری از میوهها و سبزیجات تازه
-
نرم شامه
فرهنگ فارسی معین
(نَ مِ) (اِمر.) یکی از سه پرده ای است که مراکز عصبی واقع در جمجمه و مجرای ستون فقرات را مانند غلافی پوشانده است .
-
نرم کردن
فرهنگ فارسی معین
(نَ. کَ دَ) (مص م .) 1 - آرام کردن . 2 - کوبیدن ، له کردن .
-
نرم افزار
فرهنگ فارسی معین
(نَ اَ) (اِ.) مجموعه ای از برنامه ها و داده ها، کتابچة راهنما و مانند آن ها که بتوان آن را برای انجام کار مشخصی با استفاده از کامپیوتر به کار برد.
-
نرم بیز
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِمر.) غربالی که دارای سوراخ های ریز باشد.
-
نرم نرمک
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ مَ) (ق مر.) به تدریج ، آهسته آهسته .
-
آهن نرم
لغتنامه دهخدا
آهن نرم . [ هََ ن ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نرم آهن . انیث . انیف .
-
نای نرم
لغتنامه دهخدا
نای نرم . [ ی ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از آلات لهو فارسی است . (یادداشت مؤلف ) : و النای نرم و بربط ذی لجةو الصنج شجوه أن یوضعا. اعشی (از جوالیقی در المعرب ).رجوع به ساز شود.
-
نرم آوردن
لغتنامه دهخدا
نرم آوردن . [ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) نرم کردن . چیز سفت و سخت یا خشکیده را نرم و تر و تازه کردن : به هنگام نان شیر گرم آوری بدان شیر این چرم نرم آوری . فردوسی .رجوع به نرم به معنی املس شود.
-
نرم باران
لغتنامه دهخدا
نرم باران . [ ن َ ] (اِ مرکب ) طَل ّ. رِهْمة. (یادداشت مؤلف ). باران نرم . بارانی با دانه های ریزه . رجوع به نرمه شود.
-
نرم رفتن
لغتنامه دهخدا
نرم رفتن . [ ن َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) ملایم رفتن . آهسته رفتن . (ناظم الاطباء). به آهستگی رفتن . بی شتاب رفتن . به تأنی رفتن . به آرامی رفتن . آرام رفتن . (یادداشت مؤلف ). دَف ّ. دَب ّ. دَجیج . دَجَجان . تَهْواد. تهوید. تهادی . ذَمْل . ذُمول . ذَمیل...
-
نرم شدن
لغتنامه دهخدا
نرم شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دَمَث . نُعومة. (تاج المصادر بیهقی ). لیان . (از ترجمان القرآن ) (از منتهی الارب ). ملاینه . (از منتهی الارب ). لین . (ترجمان القرآن ). لدونت . تملس . (یادداشت مؤلف ). || صاف و صیقلی و هموار شدن . از خشونت و زبری ...