کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نُورَهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نوره نهادن
لغتنامه دهخدا
نوره نهادن . [ رَ /رِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نوره کشیدن : روزی صد بار می نهم نوره ولی ناانصافان نمی نهندش چه کنم ؟سنائی .
-
نوره خانه
لغتنامه دهخدا
نوره خانه . [ رَ / رِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آن جای از حمام های عمومی که در آن واجبی میکشند. واجبی خانه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نوره کش خانه شود.
-
نوره کشی
لغتنامه دهخدا
نوره کشی . [ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) نوره کشیدن . موهای زاید بدن را با مالیدن نوره زایل کردن .
-
نوره کشیده
لغتنامه دهخدا
نوره کشیده . [ رَ / رِ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سترده موی . نوره مالیده . بی مو.
-
نوره مالی
لغتنامه دهخدا
نوره مالی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) نوره کشی . واجبی کشیدن . رجوع به نوره کشیدن شود : او بی پروا به نوره مالی و مرادل بر سرآن موی میان می لرزد.سعیدای اشرف (از آنندراج ).
-
نوره کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(رِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) (عا.) مالیدن نوره به بدن ، واجبی کشیدن .
-
آهک نوره
لغتنامه دهخدا
آهک نوره . [ هََ ک ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوره . واجبی . حنازرد : گفتند این را [ موهای بلقیس سبا را ] به آهک نوره حیلت کنیم ... آنگاه سلیمان آهک نوره به بلقیس فرستاد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
-
نوره کش خانه
لغتنامه دهخدا
نوره کش خانه . [ رَ / رِ ک َ / ک ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جای نوره کشیدن . پستوئی در حمام های عمومی قدیم که ظرف محتوی نوره ، یعنی مخلوط آهک و زرنیخ آب کرده در آنجا می نهادند و مردم برای نوره کشیدن و ستردن موهای زاید بدن بدانجا می شدند.
-
نوره کش خونه
لهجه و گویش تهرانی
اطاقک مخصوص واجبی کشیدن در حمام
-
واژههای همآوا
-
نوره
لغتنامه دهخدا
نوره . [ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) چیزی است که برای دور کردن مو از بدن به کار برند، و آن آهک و زرنیخ به هم ساییده است . (از غیاث اللغات ). حلاق الشعر. (برهان قاطع).آهک . (جهانگیری ). نوره را از آن جهت نوره گویند که اندام را روشن و سفید و تازه کند. (از تر...
-
نوره
لغتنامه دهخدا
نوره . [ ن َ / نُو رَ / رِ ] (اِ) چوبی که سقف خانه را بدان پوشند. (برهان قاطع) (آنندراج ). تیری بود که سقف خانه را بدان بپوشند. (جهانگیری ). چوب خرمن کوب . طربیل . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ). معرب آن نورج است . (از تاج العروس ). رجوع به نورج ...
-
نوره
لغتنامه دهخدا
نوره . [ ن َ / نُو رَه ْ ] (ص مرکب ) نوراه . نوپا. کره اسب نوزین . (یادداشت مؤلف ).
-
نوره
لغتنامه دهخدا
نوره . [ ن َ وَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسن آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، در 10 هزارگزی مغرب سنندج و 8 هزارگزی جنوب جاده ٔ سنندج به مریوان در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 1250 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه ، محصولش غلات و لبنیات ...
-
نوره
واژگان مترادف و متضاد
آهکزرنیخ، واجبی
-
نوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . نورة ] (اِ.) واجبی ، مخلوطی از زرنیخ و آهک که برای زدودن موهای بدن به کار می رود.