کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نُم خدا = نام خدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نم
لغتنامه دهخدا
نم . [ ن َ ] (اِ) تری . رطوبت . (انجمن آرا) (آنندراج ). رطوبت اندک . (برهان قاطع). رطوبت و تری اندک . (ناظم الاطباء). نمج . ندی . بلل . نداوت . ندوت . (یادداشت مؤلف ) : به دریا به آب اندرون نم نماندکه چوبینه راشاه بایست خواند. فردوسی .چو از دامن ابر...
-
نم
لغتنامه دهخدا
نم . [ ن َم م ] (ع مص ) سخن چینی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از منتهی الارب ). || فاش کردن سخن را به اشاعت و افساد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). فاش کردن خبر را به قصد فتنه انگیزی و ایجاد وحشت . (از ناظم الاطباء). || ...
-
نم
لغتنامه دهخدا
نم . [ ن ِ ] (اِ) نیم . نصف . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نم داشت شود.
-
نم
لغتنامه دهخدا
نم . [ ن ُم م ] (ع ص ، اِ) ج ِ نَم ّ، به معنی سخن چین . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخن چین ، نمة مؤنث . (آنندراج ). رجوع به معنی قبلی شود.
-
نم
واژگان مترادف و متضاد
آغار، تر، تری، خیس، شبنم، مرطوب، نداوت، نمدار، نمناک ≠ خشک
-
نم
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ په . ] (اِ.) 1 - رطوبت . 2 - قطره . 3 - آب اندک . ؛ ~ پس ندادن (عا.) خسیس بودن ، بخیل بودن .
-
نم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nam, namb] ‹نمج، نمچ› nam ۱. اثر تری؛ رطوبت؛ نا.۲. (صفت) [مجاز] مرطوب.۳. [قدیمی] آب اندک.۴. [قدیمی] باران.۵. [قدیمی، مجاز] اشک.۶. [قدیمی] قطره.
-
نم
دیکشنری فارسی به عربی
رطوبة , رطب
-
نم
لهجه و گویش بختیاری
nam رطوبت.
-
نم
واژهنامه آزاد
nem نِم درگویشهای لری و لکی 1-نَم،رطوبت، تری. 2-نِم:خم ،کوتاه (نِم با:خم شو، پایین تر بیا).
-
نَم نَم ،نَم نَمک
لهجه و گویش تهرانی
به آهستگی
-
نم نم
لغتنامه دهخدا
نم نم . [ ن َ ن َ ] (ص مرکب ) باران نم نم ؛ بارانی اندک با قطره هائی خرد. || (ق مرکب ) نم نم باریدن ؛ نم نمک باران آمدن . کم و با دانه های خرد باریدن . (یادداشت مؤلف ). || نم نم نوشیدن (خوردن )؛ قطره قطره و اندک اندک صرف کردن . کم کم و با فاصله نوشی...
-
نم نم
فرهنگ فارسی معین
(نَ. نَ) (اِمر.) ریزریز، آهسته آهسته .
-
نم نم باران
دیکشنری فارسی به عربی
رذاذ
-
ریزش نم نم
دیکشنری فارسی به عربی
رش