کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَمّور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
Namur
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمور
-
نمسار
واژگان مترادف و متضاد
نمدار، نمناک، نمور ≠ خشک
-
مرطوب
فرهنگ واژههای سره
نمدار، نمناک، نمور، نمدار، تر
-
نمدار
واژگان مترادف و متضاد
رطوبتدار، مرطوب، نمسار، نمناک، نمور
-
مرطوب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) نم دار، نمور.
-
مرطوب
واژگان مترادف و متضاد
۱. تر، خیس، نم، نمدار، نمسار، نمگین، نمناک، نمور، نموک ۲. شرجی ≠ بینم، خشک، یابس
-
خر
فرهنگ فارسی معین
خاکی (خَ) (اِمر.) جانوری است از دستة بندپایان با اندامی کوچک و خاکستری رنگ که در جاهای نمور و تاریک زندگی می کند.
-
نمر
فرهنگ فارسی معین
(نَ مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پلنگ . 2 - یوزپلنگ . ج . نمار، نمور.
-
نمگن
لغتنامه دهخدا
نمگن . [ ن َ گ ِ ] (ص مرکب ) نمگین . نم دار. نمور. نمناک . پرنم . مرطوب : الثری ؛ خاک نمگن . (السامی فی الاسامی ).- نمگن شدن ؛ نمگین شدن . مرطوب شدن . نم گرفتن : الغمق ؛ نمگن شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
ژفری
لغتنامه دهخدا
ژفری . [ ژِ رُ ] (اِخ ) اِدمُن امه فلورانتن . هنرپیشه ٔ درام و نقاش فرانسوی . مولد مگنله (اوآز) بسال 1804 و وفات در سن پیر-له -نمور بسال 1895 م .
-
گنزالو د کردو
لغتنامه دهخدا
گنزالو د کردو. [ گ ُ زال ْوْ دُ ک ُ ] (اِخ ) ژنرال اسپانیایی ، ملقب به کاپیتن بزرگ که در قصر مونتیلا متولد شد (1453 - 1515 م .). وی در جنگ سرینیول بر فرانسویان که به وسیله ٔ دوک ِ نمور رهبری میشدند پیروز شد. وی مسبب فتح ناپل به دست اسپانیایی ها است (...
-
نموک
لغتنامه دهخدا
نموک . [ ن َ ] (اِ) نشانه ٔ تیر. هدف . (از برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف تموک است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به تموک شود. || (ص ) نمور. (فرهنگ فارسی معین ). نم دار. پرنم . بر اثر رطوبت بوی ِ نا گرفته .
-
رماح
لغتنامه دهخدا
رماح . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رُمْح . نیزه ها. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(از اقرب الموارد). رجوع به رُمْح شود : میزبانان من سیوف و رماح میهمانان من کلاب و نمور. مسعودسعد.ز رای و عزم تو گردون و دهر از آن ترسدکه این کشنده سیوف است و آن زدوده رماح .مسعودس...
-
نمناک
لغتنامه دهخدا
نمناک . [ ن َ ] (ص مرکب ) مرطوب . دارای رطوبت و تری . (ناظم الاطباء). نمین . (آنندراج ). نمگین . نمگن . پرنم . بانم . نم دار. نمور. دارای نم . (یادداشت مؤلف ) : و بخارا جائی نمناک است . (حدود العالم ).سنان در سنگ رفت و دسته در خاک چنین گویند خاکی بو...
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن َ م ِ / ن َ / ن ِ ] (ع اِ) پلنگ . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار). و آن را نمر بدان جهت گویند که پیسه دار و خالدار است . (ناظم الاطباء). ابوالابرد. ابوالاسود. ابوجلعد. ابومهل . ابوحطان . ابوحطار. ابوالصعب . ابورقاش . ا...