کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَقل و قصه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نَقل و قصه
فرهنگ گنجواژه
حکایت.
-
واژههای مشابه
-
نقل
لغتنامه دهخدا
نقل . [ ن ِ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نِقْلة.
-
نقل
واژگان مترادف و متضاد
۱. شیرینی ۲. گزک، مزه ۳. چاشنی
-
نقل
فرهنگ واژههای سره
بازگفت، بازگویی، گزک
-
نقل
دیکشنری عربی به فارسی
ورابري , ورابردن , انقال دادن , واگذار کردن , منتقل کردن , انتقال واگذاري , تحويل , نقل , سند انتقال , انتقالي , تزريق , نقل وانتقال , رسوخ , تزريق خون , فرا فرستادن , پراکندن , انتقال دادن , رساندن , عبور دادن , سرايت کردن , حمل کردن , حامل , ترابري...
-
نقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] naql ۱. جابهجا کردن چیزی؛ از جایی به جای دیگر بردن.۲. سخنی را که از کسی شنیده شده برای دیگری بیان کردن.۳. (اسم) سخن؛ حرف.۴. ترجمه.
-
نَقْل
لهجه و گویش گنابادی
naghl در گویش گنابادی یعنی تعریف کردن ، بیان خاطرات ، حمل اتفاقات گذشته با کلام برای تعریف کردن در زمان حال ، حمل کردن
-
نقل
دیکشنری فارسی به عربی
قصة , قطرة , نقل
-
نقل
واژهنامه آزاد
نَقْل:(naghl) در گویش گنابادی یعنی تعریف کردن ، بیان خاطرات ، حمل اتفاقات گذشته با کلام برای تعریف کردن آن ها در زمان حال ، حمل کردن
-
نقل ماتم
لغتنامه دهخدا
نقل ماتم . [ ن َ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حلوائی که با جنازه ٔ مرده می فرستند. (ناظم الاطباء). رجوع به نُقل ِ ماتم شود.
-
نقل آباد
لغتنامه دهخدا
نقل آباد.[ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم بالا از بخش سیرد شهرستان زنجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
نقل آور
لغتنامه دهخدا
نقل آور. [ ن ُ وَ ] (نف مرکب ) آنکه نقل ها را سربه راه سازد در بزم شراب . (آنندراج ) (از بهار عجم ).
-
نقل پذیری
لغتنامه دهخدا
نقل پذیری . [ ن َ پ َ] (حامص مرکب ) صفت نقل پذیر. رجوع به نقل پذیر شود.
-
نقل فروشی
لغتنامه دهخدا
نقل فروشی . [ ن ُ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل نقل فروش . رجوع به نقل فروش شود. || (اِ مرکب ) جای نقل فروختن . شیرینی فروشی . مغازه ٔ نقل فروش .