کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَفْعاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نَفْعاً
فرهنگ واژگان قرآن
نفع - سود
-
واژههای همآوا
-
نفاء
لغتنامه دهخدا
نفاء. [ ن َ ] (ع اِ) چیز ردی ٔ. (از متن اللغة). چیز بلایه و ردی . رانده ٔدورکرده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه دورافکنی آن را بعلت ردائت آن . (از اقرب الموارد). نفی . نُفایة. نَفایة. نفاة. نَفوة. نِفوة. نفاوة. (متن اللغة). || باقی مانده ٔ چیزی . ...
-
نفاء
لغتنامه دهخدا
نفاء. [ ن ُ ف َءْ ] (ع اِ) پاره ای علف پراکنده رسته . (صراح ). پاره های علف و گیاه پراکنده رسته ، یا سبزه زار مجتمع و فراهم آمده بریده و جدا از علف زار بزرگ و کلان افزون و بالیده بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پاره های پراکنده از علف و گیاه ، و م...
-
نفاع
لغتنامه دهخدا
نفاع . [ ن َ ] (ع اِمص ) سودمندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منفعت . (ناظم الاطباء) (المنجد). فایده . نفیعة. (المنجد). اسم است از مصدر نفع. (از اقرب الموارد).
-
نفاع
لغتنامه دهخدا
نفاع . [ ن َف ْفا ] (ع ص ) بسیارسودرساننده . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). مرد بسیارسود. (منتهی الارب ). کثیرالنفع. (اقرب الموارد) (متن اللغة). نفوع . (متن اللغة). بسیارنفعبخشنده . مقابل ضرّار. (یادداشت مؤلف ) : عمرخسرو طلب ار نفع جهان می طلبی که وج...
-
نفاع
لغتنامه دهخدا
نفاع . [ ن ُف ْ فا ] (ع ص ، اِ) ج ِ نافع. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
يَمْلِکُ
فرهنگ واژگان قرآن
مالک است - اختیار و قدرت دارد (عبارت "فَمَن يَمْلِکُ لَکُم مِّنَ ﭐللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرَادَ بِکُمْ ضَرّاً أَوْ أَرَادَ بِکُمْ نَفْعاً" یعنی : اگر خدا بخواهد گرفتارتان کند و يا سودي برايتان بخواهد کيست که چنين اختيار و قدرتي را دارا باشد که جلو آن ر...
-
سردین
لغتنامه دهخدا
سردین . [ س َ ] (اِ) یونانی «سردین » ، انگلیسی «ساردین » . (اشتینگاس ). و نیز به همین املاء در فرانسه مستعمل است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به لغت اهل مغرب نوعی از ماهی باشد که آن را بیونانی سماریس خوانند. (برهان ) (آنندراج ) : و رأس السردین ال...
-
حجرالاساکفة
لغتنامه دهخدا
حجرالاساکفة. [ ح َ ج َ رُل ْ اَ ک ِ ف َ ] (ع اِ مرکب ) حجرلایتشنج . حجرلایتشیخ . سنگ کفش گران . سنگی است ملون بسرخی و زردی و سیاهی و شکسته ٔ او مایل بتیرگی و کبودی و مستعمل کفش دوزان است . و ذرور او بجهت ورم لهاة و جراحات و قطع نزف الدم نافع است . (ت...
-
ضربان
لغتنامه دهخدا
ضربان . [ ض َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) تپش . جنبش سخت شریان . تپیدن . زدن . (آنندراج ) : دستور طبیب است که بشناسد شریان چون باضربان باشد و چون بی ضربانست چون با ضربانست کند قوت او کم ور کم نکند بیم خناق وخفقانست . منوچهری .|| درد ریش . (مهذب الاسماء). تیر...
-
ذروح
لغتنامه دهخدا
ذروح . [ ذُرْ رو / ذُ ] (ع اِ) باغوجه . (زمخشری ). کوژخار. (مهذب الاسماء). کاغنه . (زمخشری ). آله کلو. (ریاض الأدویة). دکلوک . باغوچه . عروسک . (دهار) (زمخشری ). الاکلنگ . کاوِنه . دارساس ، مگسک . (حبیش تفلیسی ) ذُرّوح . ذُرَّح . ذَروح . ذُرّاح . ذِ...
-
غابانک
لغتنامه دهخدا
غابانک . [ ن َ ] (اِ) شابانک . شاهبانک . شاهباپک . شابابک . شاهنانج . شابالج . شاهبابک . شابانج . شاه بانج . شافامج . معرب شابانک که برنوب باشد. (فهرست مخزن الادویه ). دکتر معین در حاشیه ٔ برهان قاطع ذیل شابانک نویسد: «بدانکه مرادف این لفظ، شابابک [ ...
-
غافت
لغتنامه دهخدا
غافت . [ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) گلی است لاجوردرنگ درازشکل و شاخهای باریک دارد بدرازی یک وجب و گل و برگ و شاخ آن همه تلخ است و از کوهستان حوالی شیراز آورند، بوته ٔ آن را حشیش الغافت و شجرة البراغیث و شوکه ٔ منتنه گویند، نیم مثقال آن حیض را برسد. (برهان )....