کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَظَرَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نظر کهریزی
لغتنامه دهخدا
نظر کهریزی . [ ن َ ظَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. در 28هزارگزی جنوب غربی سراسکند، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 466 تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گ...
-
نظر گردانیدن
لغتنامه دهخدا
نظر گردانیدن . [ ن َ ظَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) نظر گردانیدن و نظر گرفتن از چیزی ، کنایه از اعراض کردن و رو برتافتن . نظر پوشیدن . (از آنندراج ).
-
نظر گرفتن
لغتنامه دهخدا
نظر گرفتن . [ ن َ ظَ گ ِ رِ ت َ ](مص مرکب ) نظر گردانیدن . (از آنندراج ). رجوع به نظرگردانیدن شود. رجوع به ترکیبات ذیل مدخل نظر شود.
-
نظر گشادن
لغتنامه دهخدا
نظر گشادن . [ ن َ ظَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) نظر واکردن . مرادف چشم گشادن . (از آنندراج ). نگاه کردن . نگریستن .
-
نظر گماردن
لغتنامه دهخدا
نظر گماردن . [ ن َ ظَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) نگریستن . به دقت نگاه کردن : بر کحل جواهر آیدش چشم چون بر خط او نظر گمارد.خاقانی .
-
نظر گماشتن
لغتنامه دهخدا
نظر گماشتن . [ ن َ ظَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن . روی کردن : بر زهره نظر گماشت اول گفت ای به تو بخت را معول . نظامی .این زمان در تنعمی است که چرخ می نیارد براو گماشت نظر.ظهیر (آنندراج ).
-
نظر نایینی
لغتنامه دهخدا
نظر نایینی . [ ن َ ظَ رِ ] (اِخ ) محمد رحیم (میرزا...) متخلص به نظر و صحبت و ملقب به نظر علیشاه از شاعران و عارفان قرن سیزدهم هجری قمری و از مریدان نورعلیشاه اصفهانی است : وی به سال 1240 هَ . ق . درگذشت . او راست :مرغ دلم طایر عشق آشیان کرد هوای چمن ...
-
نظر نهادن
لغتنامه دهخدا
نظر نهادن . [ ن َ ظَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . (آنندراج ). نظر گماردن . نگریستن . خیره شدن : نظر بر یکدگر چندان نهادندکه آب از چشم یکدیگر گشادند. نظامی .نظر در نیکوان چندان نهادم که شد ناگه دل زارم گرفتار.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
نظر یافتن
لغتنامه دهخدا
نظر یافتن . [ ن َ ظَ ت َ ] (مص مرکب ) تربیت یافتن . فیض پذیر شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بهره یافتن . نصیب بردن . مورد عنایت واقع شدن . طرف توجه شدن . تقرب یافتن : بوسهل حقیقت به امیر... باز گفته املاک ایشان بازداد و ایشان نظری نیکو یافتند. (تار...
-
نظر کردن
واژگان مترادف و متضاد
دیدن، رویت، نگاه کردن
-
اظهار نظر
فرهنگ واژههای سره
بازگویی دیدگاه
-
اعمال نظر
فرهنگ واژههای سره
انجام خواسته
-
اختلاف نظر
فرهنگ واژههای سره
دوسخن
-
تبادل نظر
فرهنگ واژههای سره
گفتگو، گفتمان
-
تجدید نظر
فرهنگ واژههای سره
بازنگر