کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَظَرَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نَظَرَ
فرهنگ واژگان قرآن
نظر کرد - نگريست - نگاه کردن ونگريستن (در عبارت "يَنظُرُونَ إِلَيْکَ نَظَرَ ﭐلْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ ﭐلْمَوْتِ")
-
واژههای مشابه
-
نظر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تماشا، چشم، دیدن، دید، عنایت، مشاهده، نظاره، نگاه، نگرش ۲. زعم، عقیده ۳. راءی، نقشه ۴. جنبه، حیث، لحاظ، منظر ۵. اندیشه، تفکر ۶. دیدگاه، نظریه
-
نظر
فرهنگ واژههای سره
دیدگاه، نگر، نگرش
-
نظر
لغتنامه دهخدا
نظر. [ ن ِ ] (ع اِ) مانند. (منتهی الارب ). مثل . نظیر. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
نظر
لغتنامه دهخدا
نظر. [ ن َ ] (ع مص ) درنگ کردن و مهلت دادن بر کسی . || فروختن چیزی را به مهلت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || نَظَر. (از متن اللغة). رجوع به نظر شود.
-
نظر
فرهنگ فارسی معین
(نَ ظَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نگاه کردن ، نگریستن ، 2 - به نظر آوردن . 3 - مورد توجه قرار دادن چیزی را به جهت دفع چشم زخم . 4 - (اِمص .) نگاه ، نگرش . 5 - (اِ.) فکر، اندیشه ، رأی . 6 - جهت ، جنبه . 7 - وضع دو ستاره نسبت به یکدیگر (نجوم ).
-
نظر
دیکشنری عربی به فارسی
ديد , بينايي , مراقبت , بينش
-
نظر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] nazar ۱. عقیده؛ رٲی.۲. نگاه کردن؛ نگریستن.۳. دید؛ بینایی.۴. [قدیمی] فکر؛ اندیشه.
-
نظر
دیکشنری فارسی به عربی
احترام , اعتبار , بصر , تقدير , راي , فکر , قرار , ملاحظة , ميل , نصيحة , نظرة , وجهة النظر
-
کج نظر
لغتنامه دهخدا
کج نظر. [ ک َ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) آنکه نظرش کج باشد. کج بین . بدنگاه . (ناظم الاطباء). || حسود و رشکین و بدخواه . (ناظم الاطباء).
-
کلاته نظر
لغتنامه دهخدا
کلاته نظر. [ ک َ ت ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینا است که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است و 117 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کوتاه نظر
لغتنامه دهخدا
کوتاه نظر. [ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که از عواقب امور نیندیشد و عاقبت اندیش نباشد و غافل و صاحب غفلت باشد. (برهان ) (آنندراج ). کسی که عاقبت اندیش نباشد و از عاقبت کار نیندیشد و غافل باشد. (ناظم الاطباء). کسی که عاقبت اندیش نباشد. (فرهنگ فار...
-
کوته نظر
لغتنامه دهخدا
کوته نظر. [ ت َه ْ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) کوتاه نظر. (فرهنگ فارسی معین ). ناعاقبت اندیش . (غیاث ). غافل : پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتندوه چه ما غافل و مستیم و چه کوته نظریم . خاقانی .در چشمت ار حقیر بود صورت فقیرکوته نظر مباش که در سنگ گوهر است . سعد...
-
گران نظر
لغتنامه دهخدا
گران نظر. [ گ ِ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) آنکه از روی ناز و تبختراز گوشه ٔ چشم به مردم می نگریسته باشد. (آنندراج ).