کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَرَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نَرَه کشیدن
لهجه و گویش بختیاری
na:ra kašidan نعره کشیدن، نعره زدن.
-
نرِّه دیو
لهجه و گویش بختیاری
narre div دیوِ نر.
-
خُسیرَه نَرَه
لهجه و گویش بختیاری
xosira-nara پدرشوهر یا پدرزن.
-
گربه نره
لهجه و گویش تهرانی
گربه قوی
-
واژههای همآوا
-
نره
فرهنگ فارسی معین
(نَ رَّ یا رُِ) (اِ.) 1 - نر و مذکر. 2 - آلت تناسلی مرد. 3 - موج . 4 - درشت هیکل و نتراشیده .
-
نره
لغتنامه دهخدا
نره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِخ ) نر. نام پدر سام . (ناظم الاطباء). نام پدر سام است که جد رستم بود و او را نریم و نریمان نیز خوانند. (جهانگیری ).
-
نره
لغتنامه دهخدا
نره . [ ن َ رَ / رِ ] (ص ) بیزار. (یادداشت مؤلف ). || (اِ) در اصطلاح بنایان ، آجر و خشت و مانند آن که به قطر آن را به زمین فروبرند از سوئی و سوی دیگر از قطر بیرون ماند. (یادداشت مؤلف ).
-
نره
لغتنامه دهخدا
نره . [ ن َ رَ / رِ / ن َرْ رَ / رِ ] (ص ، اِ) از: نر + هَ (پسوند اتصاف ). نرک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نر. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مذکر. (ناظم الاطباء). مقابل ماده . (آنندراج ) (برهان قاطع). || آلت تناسل . (برهان قاطع) (آنندرا...
-
نره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nare ۱. نر؛ قوی؛ تنومند (در ترکیب با نام حیوانات): نرهشیر، نرهخر.۲. حاشیهای که با سنگ یا آجر در کنارۀ خیابان یا باغچه درست میکنند.۳. [عامیانه] آجر یا سنگ که بهدرازی روی زمین کار گذاشته شود.۴. [قدیمی] آلت تناسلی جنس نر.۵. [قدیمی] موج آب.
-
جستوجو در متن
-
نرگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ نَرّه] [قدیمی] narregān = نره
-
آل مردی
فرهنگ واژههای سره
نره، نر
-
آلت رجولیت
فرهنگ واژههای سره
نره، نر
-
کمرة
لغتنامه دهخدا
کمرة. [ ک ُ م ُرْ رَ ] (ع اِ) نره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نره و ذَکَر. || (ص ) بزرگ و کلان . || کلان ْ نره . (ناظم الاطباء).
-
غرمول
لغتنامه دهخدا
غرمول . [ غ ُ ] (ع اِ) نره ، یا نره ٔ سطبر نرم فروهشته ٔ ختنه ناکرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج العروس ). گفته اند غرمول را در جانوران سم دار گویند. (از تاج العروس ). || نره ٔ اسب . (دهار). قضیب اسب . (مهذب الاسماء). || نره ٔ درازگوش . (دهار). ...