کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نو زخمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نو پوشیدن
لغتنامه دهخدا
نو پوشیدن . [ ن َ / نُو دَ] (مص مرکب ) رخت نو بر تن کردن . جامه ٔ نو پوشیدن .
-
نو دمیدن
لغتنامه دهخدا
نو دمیدن . [ ن َ / نُو دَ دَ ] (مص مرکب ) تازه روییدن . سر زدن : آمد نوروز و نو دمید بنفشه بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه .منجیک .
-
نو ساختن
لغتنامه دهخدا
نو ساختن . [ ن َ / نُو ت َ ] (مص مرکب ) تازه بنا کردن . || تعمیر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || تجدید کردن . تازه کردن : از ایدر به پوزش برِ شاه روچو بینی ورا بندگی ساز نو.فردوسی .
-
نو شدن
لغتنامه دهخدا
نو شدن . [ ن َ / نُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) و نو گردیدن و نو گشتن ؛ تازه شدن : چه گفت اندر این موبد پیشروکه هرگز نگردد کهن گشته نو. فردوسی .نو شده ای نوشده کهن شود آخرگرچه به جان کوه قارنی به تن آهن . ناصرخسرو. || جوان شدن : به جائی رسیدی هم اندر سخن که...
-
نو کردن
لغتنامه دهخدا
نو کردن . [ن َ / نُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) تجدید. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). اجداد. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تجدید کردن . از سر گرفتن . باز شروع کردن : من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه . رودکی .کنون داستان کهن...
-
نوبه نو
لغتنامه دهخدا
نوبه نو. [ ن َ / نُو ب ِن َ / نُو ] (ق مرکب ) از نو. مجدداً. تازه به تازه . (ناظم الاطباء). به تکرار. پیاپی . متوالیاً : ز لشکر برِ پهلوان پیشروبه مژده بیاید همی نوبه نو. فردوسی .پدید آمد این گنبد تیزروشگفتی نماینده ٔ نوبه نو. فردوسی .جهان بُد به آرا...
-
فارسی نو
لغتنامه دهخدا
فارسی نو. [ ی ِن َ / نُو ] (اِخ ) رجوع به فارسی و فارسی دری شود.
-
new information
اطلاع نو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] در ساخت اطلاع جمله، اطلاعی که از دید گوینده یا نویسنده برای شنونده یا خواننده ناآشناست و از آن خبر ندارد
-
new tyre
تایر نو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] تایر کارنکردهای که هنوز بر روی رینگ (rim) سوار نشده یا تایر کارکردهای که هنوز روکش (retread) نشده است
-
New Kingdom
پادشاهی نو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] دورهای در تاریخ مصر باستان از سلسلۀ هجدهم تا بیستم حدود 1550 تا 1070 ق.م متـ . دورۀ پادشاهی نو
-
جوب نو
لغتنامه دهخدا
جوب نو. [ ن ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دالوند بخش زاغه ٔشهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 110 تن . آب آن از نهر زاغه و محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش و جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه ٔ دالوند هستند...
-
جایزان نو
لغتنامه دهخدا
جایزان نو. [ ی ِ نُو ] (اِخ ) قریه ای است در هشت فرسنگی میانه ٔ جنوب و مشرق رامهرمز. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
دروازه ٔ نو
لغتنامه دهخدا
دروازه ٔ نو. [ دَرْ زَ / زِ ی ِ ن َ / نُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) محله ٔ لولیان . (از آنندراج ) : نه از دروازه ٔ نو دری برویم گشودند. (طاهر نصیرآبادی ، از آنندراج ).
-
ده نو
لغتنامه دهخدا
ده نو. [ دِه ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. واقع در 18هزارگزی خاوری ایذه و دارای 175 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
ده نو
لغتنامه دهخدا
ده نو. [ دِه ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در 32هزارگزی جنوب بنجار. سکنه ٔ آن 968 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. راه آن فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).