کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوکران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوکران
لغتنامه دهخدا
نوکران . [ ن َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه ٔ شهرستان ارومیه ، در 5 هزارگزی جنوب شرقی اشنویه و 5 هزارگزی جنوب جاده ٔ اشنویه به نقده ، در جلگه ٔ سردسیری واقع است و 156 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ اشنویه ، محصولش غلات و حبوبات و ...
-
جستوجو در متن
-
نوکرباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مغولی. عربی] no[w]karbāb کسی که از طبقۀ نوکران باشد.
-
احشام
واژگان مترادف و متضاد
۱. رمه، گله ۲. خدام، خدمتگزاران، نوکران
-
خواجه تاش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - تر. ] (ص مر.) غلامان و نوکران یک شخص .
-
servile
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدمتکار، چاپلوس، دون، پست، شایسته نوکران
-
ناهضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ناهضَة] [قدیمی] nāheze برادران و نزدیکان و نوکران مرد که برای او قیام کنند؛ ناهضةالرجل.
-
مریدان
واژهنامه آزاد
نام روستایی در شمال کشور ، از توابع لنگرود گیلان مریدان:شاگردان ،نوکران
-
خشکه دادن
لغتنامه دهخدا
خشکه دادن . [ خ ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) جیره ٔ نوکران خام نه پخته دادن . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || جیره ٔ نوکران را نقدی دادن بدون طعام و لباس . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خدموحشم
واژگان مترادف و متضاد
۱. حواشی ۲. ملازمان ۳. اهل و اعیال، خویشان، کسان، اقوام، نزدیکان، چاکران، نوکران، خدمتگزاران
-
حواشی
واژگان مترادف و متضاد
۱. اطراف، اکناف، پیرامون، جوانب، کنارهها، حومه ۲. حاشیهها، توضیحات ۳. چاکران، خدمتکاران، نوکران ۴. عیال
-
تبعه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهل، تابع، رعیت، شهروند ۲. پیروان، تابعان ۳. چاکران، نوکران، رعایا
-
وابستگان
لغتنامه دهخدا
وابستگان . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) ج ِ وابسته . منسوبین . || نوکران . (از سفرنامه ٔ ناصرالدین شاه ). رجوع به وابسته شود.
-
ارس
لغتنامه دهخدا
ارس . [ ] (اِخ ) برادر توقماق از نوکران امیر چوپان .(ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 98).
-
مهواره
لغتنامه دهخدا
مهواره . [ م َهَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) سرماهی . مشاهره . (دستورالاخوان ).ماهواره . ماهیانه . ماهانه . ماهیانه و مقرری ماه در ماه که به نوکران دهند. (از برهان ) (از جهانگیری ).