کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوکر
/no[w]kar/
معنی
۱. خدمتکار مرد؛ مستخدم؛ چاکر.
۲. [قدیمی] سپاهی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پادو، پیشخدمت، چاکر، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، عبد، غلام، گماشته، مستخدم، هندو ≠ ارباب، کنیز
دیکشنری
bondman, domestic, factotum, flunky, handyman, help, houseboy, houseman, man, manservant, menial, puppet, retainer, servant, vassal
-
جستوجوی دقیق
-
نوکر
لغتنامه دهخدا
نوکر. [ ن َ / نُو ک َ ] (ص ، اِ) چاکر. (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خدمتکار خوب . (انجمن آرا). خدمتکار. فرمانبردار. (ناظم الاطباء). ملازم . (برهان قاطع) (انجمن آرا)(ناظم الاطباء). گماشته . خدمتکار مرد. م...
-
نوکر
واژگان مترادف و متضاد
پادو، پیشخدمت، چاکر، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، عبد، غلام، گماشته، مستخدم، هندو ≠ ارباب، کنیز
-
نوکر
فرهنگ فارسی معین
(نُ کَ) (ص .) خدمتکار مرد، چاکر.
-
نوکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] ‹نوکار› no[w]kar ۱. خدمتکار مرد؛ مستخدم؛ چاکر.۲. [قدیمی] سپاهی.
-
نوکر
دیکشنری فارسی به عربی
خادم , رجل , عامل ماهر , مساعدة , نصير سياسي
-
واژههای مشابه
-
کهنه نوکر
لغتنامه دهخدا
کهنه نوکر. [ ک ُ ن َ / ن ِ ن َ / نُو ک َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نوکر قدیمی . || سخت گربز در تملق آقا ودزدی از مال او. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
قره نوکر
لغتنامه دهخدا
قره نوکر. [ ق َ رَ ن َ / نُو ک َ ] (از ترکی ، اِ مرکب ) نوکر سیاه . غلام سیاه ، و در تداول امروز کنایه ازکسی است که در مقام نوکری به هر کار پستی تن دهد.
-
بی نوکر
لغتنامه دهخدا
بی نوکر. [ ن َ / نُو ک َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نوکر) بدون خدمتکار. صاحب غیاث اللغات و بتبع اوآنندراج گوید: بمعنی شخص نوکری پیشه که بجایی نوکر نباشد غلط است . بمعنی صحیح نانوکرست چه لفظ نا برای نفی بر مشتقات و صفات آید چنانچه اسم فاعل و اسم مفعول و صف...
-
نوکر مابانه
دیکشنری فارسی به عربی
خادم
-
قره نوکر
لهجه و گویش تهرانی
نوکر جیره بگیر
-
کُلفَت و نوکر
فرهنگ گنجواژه
کارگران خانگی.
-
نوکر و چاکر
فرهنگ گنجواژه
عبد و عبید.
-
نوکر و کارگر
فرهنگ گنجواژه
پاکار.
-
نوکر ونوکر باب
فرهنگ گنجواژه
دون فطرت.