کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوصان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوصان
لغتنامه دهخدا
نوصان . [ ن َ وَ ] (ع مص ) جنبیدن . تحرک . مناص . نویص . نیاصة. نوص . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). نوسان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نَوص شود.
-
واژههای همآوا
-
نوسان
لغتنامه دهخدا
نوسان . [ ن َ وَ ] (ع مص ) جنبیدن پیرایه و گیسو و جز آن . (از منتهی الارب ). تذبذب و حرکت کردن چیزی متوالیاً. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). نَوس . (اقرب الموارد). ساکن و ایستاده از سوئی به سوئی جنبیدن ، چون حرکت کشتی ساکن و ایستاده در دریا از ج...
-
نوسان
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارتعاش، اهتزاز، تکان، جنبش، لرزش ۲. تغییر ۳. افتوخیز
-
نوسان
فرهنگ فارسی معین
(نَ وَ) [ ع . ] (مص ل .) جنبش ، حرکت ، حرکت چیزی در جای خود.
-
نوسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] navasān ۱. (فیزیک) جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود مانند تکان خوردن آویز ساعت.۲. تغییر پیوسته.
-
نوسان
واژهنامه آزاد
به پارسی می شود "نوش" که چون "جهش" خوانده می شود. "نوسان کردن" به پارسی می شود "نویدن" که چون "دویدن" خوانده و گردانده می شود. "به نوسان درآوردن" به پارسی می شود "نواندن". "نوسان کننده" به پارسی می شود "نونده" یا "نوشگر". "در نوسان" به پارسی می شود "...
-
جستوجو در متن
-
نیاصة
لغتنامه دهخدا
نیاصة. [ ص َ ] (ع مص ) جنبیدن . (از منتهی الارب ). نوص . نوصان . مناص . نویص . (متن اللغة) (اقرب الموارد). منیص . (متن اللغة). رجوع به نَوص و نوصان شود.
-
نویص
لغتنامه دهخدا
نویص . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (منتهی الارب ). حرکت کردن . (از اقرب الموارد). نوص . مناص . نیاصة. نوصان . (از اقرب الموارد). رجوع به نوص و نوسان شود. || (اِ) توانائی جنبش . (منتهی الارب ). قوةحرکت . (از مهذب الاسماء). ما به نویص ؛ ای قوة و حراک . (ا...
-
نوص
لغتنامه دهخدا
نوص . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (منتهی الارب ). حرکت کردن . (از اقرب الموارد). مناص . نویص . نیاصة. نوصان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نَوس . || آماده ٔ حرکت شدن . (از اقرب الموارد). مهیا شدن . (از متن اللغة). مناص . (از متن اللغة) (از اقرب الموار...