کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوش جای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باده نوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bādenuš نوشندۀ باده؛ بادهخوار: ◻︎ بادهنوشی که در او رویوریایی نبُوَد / بهتر از زهدفروشی که در او رویوریاست (حافظ: ۶۶).
-
گل نوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) gol[e]nuš از الحان قدیم ایرانی.
-
excessive drinker, heavy drinker
زیادهنوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] شخصی که بیش از معیارهای اندازهنوشی الکل مصرف میکند
-
controlled drinker
پاییدهنوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] شخصی که بهصورت تعدیلشده و بهحدیکه به مستی نرسد الکل مصرف میکند
-
harmful drinker
پُرزیاننوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] شخصی که دچار پُرزیاننوشی میشود
-
herb tea
دَمنوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی دَمکردنی گیاهی که غالباًً برای مصارف دارویی استفاده میشود
-
پنج نوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) معجونی که در قدیم پزشکان از پنج داروی مقوی می ساختند.
-
جرعه نوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) شرابخوار.
-
نوش خند
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِمر.) تبسم ، شکرخند.
-
نوش خوار
فرهنگ فارسی معین
(خا) (ص فا.) شادخوار، چیزی را با لذت خوردن .
-
نوش لب
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص مر.) شیرین لب ، نوشین لب .
-
نوش لبینا
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) نام نوایی از موسیقی .
-
گل نوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) نام نوایی است در موسیقی .
-
دخت نوش
لغتنامه دهخدا
دخت نوش . [ دُ ] (اِخ ) نام دختر کسری انوشیروان . اصل آن دخترنوش است معرب آن دختنوس و دخدنوس میباشد. (از قاموس ). رجوع به دختنوس شود.
-
دختر نوش
لغتنامه دهخدا
دختر نوش . [ دُ ت َ رِ ] (اِخ ) بنت الهنی ٔ.دختر لقیطبن زرارة، که پدرش وی را بنام دختر کسری نامید و عرب از آن پس این نام را بتعریب دختنوس و دخدنوس بر دختران خود نهاده اند. (از المعرب جوالیقی ).