کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوش آمیغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دخت نوش
لغتنامه دهخدا
دخت نوش . [ دُ ] (اِخ ) نام دختر کسری انوشیروان . اصل آن دخترنوش است معرب آن دختنوس و دخدنوس میباشد. (از قاموس ). رجوع به دختنوس شود.
-
دختر نوش
لغتنامه دهخدا
دختر نوش . [ دُ ت َ رِ ] (اِخ ) بنت الهنی ٔ.دختر لقیطبن زرارة، که پدرش وی را بنام دختر کسری نامید و عرب از آن پس این نام را بتعریب دختنوس و دخدنوس بر دختران خود نهاده اند. (از المعرب جوالیقی ).
-
دردی نوش
لغتنامه دهخدا
دردی نوش . [ دُ ] (نف مرکب ) دردی نوشنده . دردنوش .دردآشام . دردخور. دردی کش . در بیت ذیل از مولوی معنوی منقول در آنندراج دردی نوشت آمده است : گاهی اسیر صومعه گاهی اسیر بتکده گه رند دردی نوشتم گه شیخ و گاهی صوفیم .که توان گفت دردی نوشت تلفظی است از د...
-
ده نوش
لغتنامه دهخدا
ده نوش . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان . واقع در 11هزارگزی باختر قصبه ٔ اسدآباد. سکنه ٔ آن 347 تن . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
شهره نوش
لغتنامه دهخدا
شهره نوش . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) فرزندگوهرآگین خزانه دار سلطان مسعود غزنوی است . بیهقی دروقایع سال 424 هَ . ق . می نویسد : طاهر دبیر، شغل کدخدایی نیکو میراند و هیچ خللی نیست و پسر گوهرآگین شهره نوش بادی در سر کرده بود و قزوین که ازآن ِ پدرش بود فروگرفته ...
-
قدح نوش
لغتنامه دهخدا
قدح نوش . [ ق َ دَ ] (نف مرکب ) قدح خوار. میگسار : واگذارش که به خون جگر خود سازدکیست صائب که به بزم تو قدح نوش شود.صائب (ازآنندراج ).
-
نسرین نوش
لغتنامه دهخدا
نسرین نوش .[ ن َ ] (اِخ ) نام دختر پادشاه سقلاب بوده که بهرام گور او را به نکاح آورده است . (آنندراج ) : دخت سقلاب شاه نسرین نوش ترک چینی طرازرومی پوش . نظامی .|| نام پادشاه اسکلاونیا که به بهرام گورزن داد و اسکلاونیا نام ایالتی از ایالات اتریش و کرو...
-
باده نوش
لغتنامه دهخدا
باده نوش . [ دَ / دِ ] (نف مرکب )میخواره . (ناظم الاطباء). شرابخوار. می خوار. می گسار.شرابخواره . باده نوش . باده خوار. باده کش : باده نوشان درآمدند بجوش در و دیوار برکشید ندا. (منسوب به ناصرخسرو).در مجلس بزم باده نوشان بسته کمر و قبا گشاده . سعدی (ب...
-
پنج نوش
لغتنامه دهخدا
پنج نوش . [ پ َ ] (اِ مرکب ) معجونی باشد مرکب از پنج چیز که بجهت تقویت دل خورند، و معرب آن فنجنوش است . (برهان قاطع). نوعی است از ترکیب که مرکب باشد از سیماب و مس و آهن و این را هندیان پنج امرت گویند یعنی پنج آب حیات و اطباء فرس فقط ریم آهن را گویند ...
-
پیاله نوش
لغتنامه دهخدا
پیاله نوش . [ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) پیاله پیما. باده خوار. شرابخوار : در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش .حافظ.
-
حرف نوش
لغتنامه دهخدا
حرف نوش . [ ح َ ] (نف مرکب ) جلال الدین بلخی این کلمه را بجای حرف نیوش یعنی سخن شنو آورده است : حرف گوی و حرف نوش و حرفهاهر سه جان دارند اندر انتها.مولوی .
-
جرعه نوش
لغتنامه دهخدا
جرعه نوش . [ ج ُ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) جرعه کش . باده نوش . آنکه جام شراب را تا ته آن مینوشد. (ناظم الاطباء) : من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم . حافظ.ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دارکایینه ای است جام جهان بین که آه از او...
-
چشمه ٔ نوش
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ نوش . [ چ َ م َ/ م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آب حیات است . (انجمن آرا) (آنندراج ). آب حیات . (ناظم الاطباء). و رجوع به چشمه ٔ حیوان و چشمه ٔ خضر و چشمه ٔ نوربخش شود. || کنایه از دهان معشوق است . (انجمن آرا) (آنندراج ). دهان معش...
-
چشمه نوش
لغتنامه دهخدا
چشمه نوش . [ چ ِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان که در 17 هزارگزی شمال خاوری کنگاور و 6 هزارگزی خاور شوسه ٔ کرمانشاه بهمدان واقع است . دشت و معتدل است و 185 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات دیمی و آبی ،تریاک...
-
پنج نوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (طب قدیم) panjnuš معجونی که پزشکان قدیم از پنج داروی مقوی میساختهاند؛ فنجنوش: ◻︎ در چارسوی فقر درآ تا ز راه ذوق / دل را ز پنجنوش سلامت کنی دوا (خاقانی: ۴).