کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوشآفرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوشآفرین
فرهنگ نامها
(تلفظ: nuš āfarin) (نوش + آفرین = آفریننده) ، آفریننده خوشی و لذت ، آفرینندهی شیرینی ؛ (به مجاز) نیکبخت و سعادتمند ؛ (در اعلام) نام قهرمان زن کتاب ' نوش آفرین و گوهر تاج ' .
-
واژههای مشابه
-
نوش آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) nuš[']āfarin آنکه شهد و شیرینی سازد.
-
آفرین
فرهنگ نامها
(تلفظ: āfarin) تحسین ، ستایش ، مدح ، شکر ، سپاس ، تهنیت ، تبریک ، نوایی در موسیقی ؛ (در قدیم) درخواست و التماس از درگاه خداوند ، دعا ؛ (در قدیم) آفرینش .
-
آفرین
واژگان مترادف و متضاد
۱. دعا، نیایش ۲. تحسین، تعریف، تمجید، درود، ستایش، مدح ۳. احسنت، بهبه، حبذا، خوشا، خهخه، زه، زهی، مرحبا، مریزاد، وه ۴. خوشی، خیر، سعادت ≠ لعن، نفرین
-
آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) [پهلوی: āfrin] 'āfarin ۱. در برابر کار خوب کسی به او میگویند، فری؛ زه؛ زهی؛ خه؛ خهی؛ احسنت؛ بارکالله: ◻︎ بر آن «آفرین» کآفرین آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی: ۶/۲۴۱).۲. (ادبی) [مجاز] شعری که در آن دیگری را ستایش کرده باشند؛ ...
-
آفرین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] ( اِ.)1 - تحسین . 2 - سپاس . 3 - درود، تهنیت ، تبریک . 4 - دعای نیک .
-
آفرین
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص فا.) آفریننده : جهان آفرین ، سخن آفرین .
-
آفرین
لغتنامه دهخدا
آفرین . [ ف َ ] (اِ) زه . فری .فریش . افرا. آباد. خَه . خهی . بَه . بَه بَه . پَه . پَه پَه . زهی . پَخ پَخ . آخ . (برهان ). اَخ . (برهان ). بخ . وَه . وَه وَه . شاباش . شادباش . شادزی . مریزاد. دستخوش . انوشه . انوشه بزی . چنانهن (؟). احسنت . مرحبا....
-
آفرین
لغتنامه دهخدا
آفرین . [ ف َ ] (اِخ ) تخلص شیخ قلندربخش هندوستانی که به فارسی شعر می سروده و منظومه ٔ تحفةالصنایع از اوست . || تخلص شاعری فارسی گوی از رؤسای قوم کاینهه ساکن اﷲآباد. || تخلص شاه فقیراﷲ لاهوری ، که در بادی عمر زردشتی بوده و سپس بدین اسلام درآمده و به...
-
آفرین
لغتنامه دهخدا
آفرین . [ ف َ ] (نف مرخم ) مخفف آفریننده در کلمات مرکبه ، چون آفرین آفرین ، بکرآفرین ، جان آفرین ، جهان آفرین ، دادآفرین ، زبان آفرین ، سحرآفرین ، سحرحلال آفرین ، سخن آفرین ، صورت آفرین ، گیتی آفرین : جهان شد ز دادش پر از آفرین بفرمان دادار دادآفرین ...
-
افرین
دیکشنری فارسی به عربی
استقبال حافل , هوراه
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . (اِمص ) نوشیدن . (رشیدی ) (اوبهی ) (برهان قاطع) (جهانگیری )(آنندراج ) (انجمن آرا). آشامیدن . (برهان قاطع) (جهانگیری ). عمل نوشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). اسم از نوشیدن است . (یادداشت مؤلف ). نوشیدن مطلقاً و نوشیدن می و باده نوشی : هوا پرخروش و ...
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . (نف مرخم ) گوش کننده . شنونده . مخفف نیوش است که شنیدن و گوش کردن باشد. رجوع به نیوش شود.
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . (اِخ ) از پارسی گویان قرن سیزدهم هجری هندوستان است . او راست :ز کشتگان غمت جابه جا نشان باقی است گذشت قافله و گرد کاروان باقی است تنم به خاک برابر شد و هنوز هوس به دیدن رخ زیبات همچنان باقی است .(از صبح گلشن ص 561) (از شمع انجمن ص 490) (از فرهن...