کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوشین گفتار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوشین گفتار
لغتنامه دهخدا
نوشین گفتار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) شیرین سخن . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
نوشیندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: nušin doxt) (نوشین + دخت = دختر) ، دخترکی که ویژگیهایش دلپذیر و دلنشین است .
-
نوشین باده
لغتنامه دهخدا
نوشین باده . [ شیم ْ دَ / دِ ] (اِخ ) نام نوائی از موسیقی از مخترعات باربد. (جهانگیری ). لحن بیست وهشتم است از سی لحن باربد و نام نوائی است از موسیقی . (برهان قاطع). در فهرستی که نظامی در خسرو و شیرین برای سی ویک لحن باربدی آورده لحن بیست وچهارم است ...
-
نوشین بار
لغتنامه دهخدا
نوشین بار. [ شیم ْ ] (ص مرکب ) کنایه از شیرین : چید از آن میوه های نوشین بارخورد از آن شوشه های شیرین کار.نظامی .
-
نوشین دهان
لغتنامه دهخدا
نوشین دهان . [ دَ ] (ص مرکب ) شیرین دهن . نوشین لب . نوش لب . نوشین دهن .
-
نوشین دهن
لغتنامه دهخدا
نوشین دهن . [ دَ هََ ] (ص مرکب ) نوشین دهان .
-
نوشین روان
لغتنامه دهخدا
نوشین روان . [ رَ ] (اِخ ) انوشیروان . نوشیروان . صورتی است ازنام انوشیروان . رجوع به انوشیروان شود : هم سبب امن را رایت توکیقبادهم اثر عدل را رای تو نوشین روان . خاقانی .عنصر نوشین روان عدل به عالم هرمز دولت طراز تاجور آورد.خاقانی .
-
نوشین روانی
لغتنامه دهخدا
نوشین روانی . [ رَ ] (ص نسبی ) انوشیروانی . منسوب به انوشیروان . رجوع به نوشیروانی شود.
-
نوشین سرشت
لغتنامه دهخدا
نوشین سرشت . [ س ِ رِ ] (ص مرکب ) از شهد وعسل سرشته . به نوش سرشته . بسیار شیرین : نخستین ز جلاب نوشین سرشت زمین گشت چون حوض های بهشت .نظامی .
-
نوشین گوار
لغتنامه دهخدا
نوشین گوار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) نوشین . خوشگوار. گوارا : روز یک نیمه کمند و مرکبان تیزتک نیم دیگر مطربان و باده ٔ نوشین گوار.فرخی .
-
نوشین لب
لغتنامه دهخدا
نوشین لب . [ ل َ ] (ص مرکب ) نوش لب . نوشین دهان : او سمن سینه و نوشین لب و شیرین سخن است مشتری عارض و خورشیدرخ و زهره نقاب . فرخی .ز نوشین لب خویش بگشاد بند نظامی . یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان بحث سرّ عشق و ذکر حلقه ٔ عشاق بود.حافظ.
-
نوشین روان
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) روان شیرین ، جان شیرین .
-
باده ٔ نوشین
لغتنامه دهخدا
باده ٔ نوشین . [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نامی از نامهای موسیقی . رجوع به آهنگ در لغت نامه شود.
-
خواب نوشین
لغتنامه دهخدا
خواب نوشین . [ خوا / خا ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب شیرین . خواب خوش . خواب راحت . (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) : چون درآمد ز خواب نوشین بازکرد بالین خوابگه را ساز. نظامی .خواب نوشین بامداد رحیل باز داردپیاده را ز سبیل .سعدی .