کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوشین باده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نوشینه
لغتنامه دهخدا
نوشینه . [ نو ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) نوشین . شیرین . دلچسب . گوارا. مطبوع . در تمام معانی رجوع به نوشین شود : رطب چین درآمد ز نوشینه خواب دماغی پرآتش دهانی پرآب . نظامی .|| شراب گوارا. نوشین باده . (برهان قاطع) (آنندراج ). نوشین . از صفات شراب است . |...
-
روی
لغتنامه دهخدا
روی . (ن مف مرخم / نف مرخم ) مخفف روییده و روینده . (یادداشت مؤلف ).روییده . (از آنندراج ). و اغلب به صورت ترکیب آید.- خودروی ؛ خودرو. که خودش روییده باشد. که کسی آن را نکارد : خواب از خمار باده ٔ نوشین بامدادبر بستر شقایق خودروی خوشتر است . سعدی ....
-
افسر سگزی
لغتنامه دهخدا
افسرسگزی . [ اَ س َ رِ س َ ] (اِخ ) نام تصنیفی و قولی است از تصنیفات باربد. (برهان ). نام سازی است از مصنفات باربد که در زمان قدیم در ملک سیستان متعارف بود. (از آنندراج ). || (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام سازی باشد که نوازند. (برهان ) : بگیر باده ٔ نو...
-
خماخسرو
لغتنامه دهخدا
خماخسرو. [ خ َ خ ُ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) نام نوایی است از موسیقی . (برهان ) (ناظم الاطباء) : بگیر باده ٔ نوشین و نوش کن بصواب به بانگ شیشم و با بانگ اخسر سگزی بلفظ پارسی و چینی خماخسروبه لحن مویه ٔ زال و قصیده ٔ نغزی . منوچهری .برد هوش و جان من خنیاگ...
-
شیشم
لغتنامه دهخدا
شیشم . [ شی ش ُ ] (اِ) نام سازی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). نوعی ساز که نوازند. (فرهنگ فارسی معین ) : بگیر باده ٔ نوشین و نوش کن بصواب به بانگ شیشم با بانگ افسر سگزی . منوچهری .دراج کشد شیشم و قالوس هم...
-
سی لحن
لغتنامه دهخدا
سی لحن . [ ل َ ] (اِخ ) سرودی چند است که باربد ساخته بود و از برای خسروپرویزمینواخت و نام آنها به ترتیب حروف ابجد بدین تفصیل است : 1- آرایش خورشید و آنرا آرایش جهان هم گفته اند.2- آئین جمشید. 3- اورنگی . 4- باغ شیرین . 5- تخت طاقدیسی . 6- حقه ٔ کاوس ...
-
دوشین
لغتنامه دهخدا
دوشین . (ص نسبی ) دیشب و شب گذشته . (ناظم الاطباء). دوشینه . دیشبین . (یادداشت مؤلف ) : تا خم می را بگشاد مه دوشین سرزهد من نیست شد و توبه ٔ من زیر و زبر. فرخی .شب دوشین شبی بوده ست بس خوش به جان بودم من آن شب را خریدار. فرخی .در خمار می دوشینم ای ن...
-
تیزتگ
لغتنامه دهخدا
تیزتگ . [ تی ت َ ] (ص مرکب ) تندرو. تیزدو. که تیز و تند دود. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). تیزتک . تیزپا. سخت تندرو. سریعالسیر : هم آهو فغند است و هم تیزتگ هم آهسته خوی است و هم تیزگام . فرالاوی .ز تندی به جوش آمدش خون ز رگ نشست از بر باره ٔ تیزتگ . ف...
-
شقایق
لغتنامه دهخدا
شقایق . [ ش َ ی ِ ] (از ع ، اِ) شقائق . گیاهی که شبیه است به گل خشخاش وبه تازی شقائق النعمان گویند. (ناظم الاطباء). لاله ٔ دختری . (ریاض الادویة). لاله . (لغت فرس اسدی ) (بحر الجواهر). لاله ٔ داغدار. لاله ٔ نعمان . لاله ٔ دلسوخته . شقائق . لاله بشکنک...
-
خودروی
لغتنامه دهخدا
خودروی . [ خوَدْ / خُدْ ](نف مرکب ) آنچه نکشته و ننشانده اند. آن نباتی که تخم آن نکشته اند. (یادداشت مؤلف ). خودرو : نرگس سیراب یابی اندر او وقت تموزلاله ٔ خودروی بینی اندر او گاه خزان . فرخی .در کف لاله ٔ خودروی نهد سرخ قدح راغ همچون پر طوطی شود از...
-
شراب
لغتنامه دهخدا
شراب . [ ش َ ] (ع اِ) آشامیدنی از مایعات که جویدن در آن نباشد، حلال باشد یا حرام . ج ، اشربة. آشامیدنی . نوشیدنی . آب . مقابل طعام . (یادداشت مؤلف ). هر شی ٔ رقیق که نوشیده شود. (غیاث اللغات ). آشامیدنی و خوردنی از مایعات . (منتهی الارب ) : از رز بو...
-
می
لغتنامه دهخدا
می . [ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی شراب انگوری است . (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || مطلق شراب اعم از اینکه از انگور حاصل آید یا مویز و خرما و جز آن . (از یادداشت لغت نامه ) . صاحب آنندراج گوید: بدین معنی ، خام ،بی غش ، صرف ، ناب ، ممزوج ، نیمرس ، ...
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . (اِمص ) نوشیدن . (رشیدی ) (اوبهی ) (برهان قاطع) (جهانگیری )(آنندراج ) (انجمن آرا). آشامیدن . (برهان قاطع) (جهانگیری ). عمل نوشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). اسم از نوشیدن است . (یادداشت مؤلف ). نوشیدن مطلقاً و نوشیدن می و باده نوشی : هوا پرخروش و ...
-
بکر
لغتنامه دهخدا
بکر. [ ب ِ ] (اِ) مأخوذ از تازی ، دوشیزه خواه بزرگ و یا کوچک باشد.(ناظم الاطباء). || دختر و زنی که در آن دخول نکرده باشند. (ناظم الاطباء) : روایت درست آن است کی بکر بوده [ خانی بنت بهمن ] و تا بمردن شوهر نکرد و بکر مُرد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 52)...
-
پرستنده
لغتنامه دهخدا
پرستنده .[ پ َ رَ ت َ دَ / دِ ] (نف ) پرستار. بنده . عبد. برده . چاکر. خادم . غلام . نوکر. خدمتکار. قَین . وصیف : عبدالرحمن [ بن مسلم ] گفت برادرم قتیبة از این نیندیشد اگر من پرستنده ای از آن خویش بفرستم ایشان بجهان اندر بپراکنند. (تاریخ طبری ترجمه ٔ...