کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوشین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوشین
/nušin/
معنی
۱. شیرین؛ دلپسند: لب نوشین، ◻︎ خواب نوشین بامداد رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی: ۵۲).
۲. شفابخش: ◻︎ دَمِ نوشین عیسوی داری / زهر زرّاق مفتعل چه خوری؟ (خاقانی: ۸۰۱).
۳. گوارا؛ خوشگوار: ◻︎ به جوی اندرون آب نوشین روان شد / از این عدل و انصاف نوشیروانی (فرخی: ۳۹۳).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
شیرین، گوارا، ملایم
دیکشنری
nectar, sweet, tasty
-
جستوجوی دقیق
-
نوشین
فرهنگ نامها
(تلفظ: nušin) (در قدیم) شیرین ، خوشایند ، دلپذیر (خواب)؛ شایستهی بوسیدن ، شیرین (لب)؛ دلنشین ، مطبوع ، ملایم (باد ، نسیم) ؛ گوارا ، خوش گوار ؛ شفابخش.
-
نوشین
لغتنامه دهخدا
نوشین . (اِخ ) مخفف نوشین روان ، صورتی دیگر از انوشیروان . رجوع به انوشیروان شود : که با شاه نوشین به سر برده ام تو را نیز در بر بپرورده ام .فردوسی .
-
نوشین
لغتنامه دهخدا
نوشین . (ص نسبی ) منسوب به نوش که به معنی شهد باشد. (غیاث اللغات ). شیرین . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). آلوده به نوش . از نوش . (یادداشت مؤلف ). پرنوش . پر از شهد و شیرینی : گفتم که مرا توشه ده از دو لب نوشین کآهنگ سفر کردم و وقت سفر آمد. مسعودسعد....
-
نوشین
واژگان مترادف و متضاد
شیرین، گوارا، ملایم
-
نوشین
فرهنگ فارسی معین
(ص .) شیرین ، گوارا.
-
نوشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) ‹نوشینه› [قدیمی] nušin ۱. شیرین؛ دلپسند: لب نوشین، ◻︎ خواب نوشین بامداد رحیل / باز دارد پیاده را ز سبیل (سعدی: ۵۲).۲. شفابخش: ◻︎ دَمِ نوشین عیسوی داری / زهر زرّاق مفتعل چه خوری؟ (خاقانی: ۸۰۱).۳. گوارا؛ خوشگوار: ◻︎ به جوی اندرون آب نوشین ر...
-
نوشین
دیکشنری فارسی به عربی
حلوي
-
واژههای مشابه
-
نوشیندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: nušin doxt) (نوشین + دخت = دختر) ، دخترکی که ویژگیهایش دلپذیر و دلنشین است .
-
نوشین باده
لغتنامه دهخدا
نوشین باده . [ شیم ْ دَ / دِ ] (اِخ ) نام نوائی از موسیقی از مخترعات باربد. (جهانگیری ). لحن بیست وهشتم است از سی لحن باربد و نام نوائی است از موسیقی . (برهان قاطع). در فهرستی که نظامی در خسرو و شیرین برای سی ویک لحن باربدی آورده لحن بیست وچهارم است ...
-
نوشین بار
لغتنامه دهخدا
نوشین بار. [ شیم ْ ] (ص مرکب ) کنایه از شیرین : چید از آن میوه های نوشین بارخورد از آن شوشه های شیرین کار.نظامی .
-
نوشین دهان
لغتنامه دهخدا
نوشین دهان . [ دَ ] (ص مرکب ) شیرین دهن . نوشین لب . نوش لب . نوشین دهن .
-
نوشین دهن
لغتنامه دهخدا
نوشین دهن . [ دَ هََ ] (ص مرکب ) نوشین دهان .
-
نوشین روان
لغتنامه دهخدا
نوشین روان . [ رَ ] (اِخ ) انوشیروان . نوشیروان . صورتی است ازنام انوشیروان . رجوع به انوشیروان شود : هم سبب امن را رایت توکیقبادهم اثر عدل را رای تو نوشین روان . خاقانی .عنصر نوشین روان عدل به عالم هرمز دولت طراز تاجور آورد.خاقانی .
-
نوشین روانی
لغتنامه دهخدا
نوشین روانی . [ رَ ] (ص نسبی ) انوشیروانی . منسوب به انوشیروان . رجوع به نوشیروانی شود.