کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوشروان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوشروان
فرهنگ نامها
(تلفظ: no(w)šervān) (در اعلام) (= انوشیروان ، انوشروان) ، ← انوشیروان و انوشروان .
-
نوشروان
لغتنامه دهخدا
نوشروان . [ ش ِرْ ] (اِخ ) انوشیروان . رجوع به انوشیروان شود : مست است زمین زیرا خورده ست به جای می در کاس سر هرمز خون دل نوشروان .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
اردشیر
لغتنامه دهخدا
اردشیر. [ اَ دَ / دِ ] (اِخ ) موبد موبدان شاه فیروز یزدگرد و او تا زمان نوشروان حیات داشت .
-
دادگر
لغتنامه دهخدا
دادگر. [ گ َ ] (اِخ ) لقب نوشروان پسرقباد پادشاه ساسانی . (از مجمل التواریخ و القصص ).
-
عادل
لغتنامه دهخدا
عادل . [ دِ ] (اِخ ) لقب انوشروان است : همی نازد بعهد میر مسعودچو پیغمبربه نوشروان عادل . منوچهری .به آنچه ملک عادل انوشروان کسری بن قباد سعادت ذات ... (کلیله و دمنه ).
-
ملک خو
لغتنامه دهخدا
ملک خو. [ م َ ل َ ] (ص مرکب ) ملک خوی . ملک خصال . فرشته خوی . فرشته نهاد. آنکه خصلت و خوی وی چون فرشتگان باشد. نیکخو : آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدوهرزمان زنده شود نام ملک نوشروان . فرخی .و رجوع به ملک خوی شود.
-
حسمان
لغتنامه دهخدا
حسمان . [ح َ ] (اِخ ) ابن طغاةبن نوشروان بن بهرام چوبین است . مستوفی گوید: وی پدر سامان خدا میباشد که او پدر خاندان سامانیان بوده است . ولیکن گردیزی این نام را حامتان (خامتا)بن نوش بن طمغاسب بنی شاول بن بهرام چوبین نوشته است . (از حاشیه ٔ مجمل التوار...
-
عبهری غزنوی
لغتنامه دهخدا
عبهری غزنوی . [ ع َ هََ ی ِ غ َ ن َ ] (اِخ ) عبدالحمید. مردی حکیم و شاعر و ملازم الب ارسلان و ملکشاه بود با شاعرانی مانند حکیم سنایی و ادیب صابر و سوزنی مصاحبت داشته است . از اشعار اوست :بگردون برین بر شد بفخر مملکت ایران که گسترد از برش سایه خجسته ر...
-
توقیعات
لغتنامه دهخدا
توقیعات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ توقیع. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وضایع، چنانکه توقیعات نوشیروان یا کسری ، وضایع او. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : عدل او نوشیروان گشته ست کاندر وصف اوبیتهای شعر و توقیعات نوشروان بود. عنصری (یادداشت ایضاً)...
-
ملک طبع
لغتنامه دهخدا
ملک طبع. [ م َ ل َ طَ ] (ص مرکب )که سرشتی چون فرشتگان دارد. فرشته نهاد : آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدوهر زمان زنده شود نام ملک نوشروان . فرخی .نکو باشد بهار امسال و از وی صفات خواجه بهتر می نمایدزمین حلمی زمان حکمی ملک طبعکه صبح از رای انور می...
-
افتادگان
لغتنامه دهخدا
افتادگان . [ اُ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ افتاده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به افتاده شود. || کنایه از مظلومان و پریشان شدگان باشد. (آنندراج ) (برهان ). کنایه از مظلومان پریشان وبیماران عاجز باشد. (انجمن آرای ناصری ) : بخوشبوئی خاک افتادگان بخوشخوئی ...
-
نکوکاری
لغتنامه دهخدا
نکوکاری . [ ن ِ ](حامص مرکب ) نیکوکاری . حسن عمل . (یادداشت مؤلف ). خیر. خیررسانی . کار نیک کردن . عمل نکوکار : یکی راه بی باکی و پربدی دگر ره نکوکاری و بخردی . فردوسی .دل مردم به نکو کار توان برد ز راه بر نکوکاری هرگز نکند خلق زیان . فرخی .زهی اندر...
-
پرگزند
لغتنامه دهخدا
پرگزند. [ پ ُ گ َ زَ ] (ص مرکب ) پرزیان . پرضرر. بسیارغم . بسیاراندوه . پرآسیب . بلا : همان پرگزندان که نزد تواَندکه تیره شبان اورمزد تواَندهمی داد خواهند تختت ببادبدان تا نباشی بگیتی تو شاد. فردوسی .بفرمود [ هرمز پسر نوشروان ] تا نامه ٔ پندمندنبشتند...
-
دابشلیم
لغتنامه دهخدا
دابشلیم . [ ب ِ ] (اِخ ) نام راجه ٔ هند. مردی بسیار دانا و عادل و قصه های کلیله و دمنه از اوست . (غیاث ). دیب شرم . دیب شلم . دیب سرم . پادشاه هند که بیدپای حکیم هندی کلیله و دمنه را برای او تصنیف کرد. صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد، در پادشاهی نوشرو...