کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوشاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوشاندن
/nušāndan/
معنی
آب یا نوشابه به کسی خوراندن: ◻︎ ای نور چشم من سخنی هست و گوش کن / چون ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن (حافظ: ۷۹۶).
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: نوشاند
بن حال: نوشان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوشاندن
لغتنامه دهخدا
نوشاندن . [ دَ ] (مص ) نوشانیدن . متعدی نوشیدن . رجوع به نوشانیدن شود.
-
نوشاندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) نوشانیدن .
-
نوشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نوشانیدن› nušāndan آب یا نوشابه به کسی خوراندن: ◻︎ ای نور چشم من سخنی هست و گوش کن / چون ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن (حافظ: ۷۹۶).
-
جستوجو در متن
-
چشاندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوراندن ۲. نوشاندن
-
استقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استقاء] [قدیمی] 'esteqā ۱. نوشیدن آب.۲. نوشاندن آب.
-
آب رز دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ رَ. دَ) (مص م .) 1 - شراب نوشاندن . 2 - زهرآب دادن .
-
نوشان
فرهنگ نامها
(تلفظ: nušān) نوشاندن ، نوشانیدن ، به نوشیدن واداشتن ؛ به علاوه (صفت فاعلی از نوش) شیرینی بخش.
-
استقاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آب از چاه برکشیدن ، آب کشیدن . 2 - آب خواستن ، طلب آب . 3 - نوشاندن آب و شراب .
-
اشکاد
لغتنامه دهخدا
اشکاد. [ اِ ] (ع مص ) بخشیدن به کسی . || کسب کردن مال پست . (اقرب الموارد). دادن و ورزیدن مال حقیررا. (منتهی الارب ). || اطعام کردن و نوشاندن به کسی شیر با آنکه خسیس باشد. (اقرب الموارد).
-
نوشانیدن
لغتنامه دهخدا
نوشانیدن . [ دَ ](مص ) آشامیدن فرمودن . (ناظم الاطباء). آشامانیدن . (یادداشت مؤلف ). نوشاندن . متعدی ِ نوشیدن : ای نور چشم من سخنی هست گوش کن تا ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن . حافظ.چو مستم کرده ای مستور منشین چو نوشم داده ای زهرم منوشان .حافظ.
-
سقاء
لغتنامه دهخدا
سقاء. [ س َق ْ قا ] (ع ص ) کسی که آب نوشاندن پیشه ٔ وی باشد و این صیغه ٔ نسبت است چنانکه حداد و طباخ و صباغ . (غیاث ) (آنندراج ). آب دهنده . (منتهی الارب ) (دهار). آب کش . (مهذب الاسماء) (دهار). رجوع به سقا شود.
-
استقاء
لغتنامه دهخدا
استقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آب برکشیدن . (زوزنی ). آب کشیدن . آب در مشک کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برکشیدن آب از چاه . || آب خواستن . || سقاء خواستن . || فربه شدن شتران . (منتهی الارب ). || نوشاندن آب و شراب و مثل آن . (غیاث ) : لاجرم آماس گیرد دست...
-
چشانیدن
لغتنامه دهخدا
چشانیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) چشیدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). چشاندن . اذاقه . خوردنی یا نوشیدنی کسی را دادن تا طعم آنرا بچشد. چشاندن چیزی . اِلسام . تَلمیظ. (منتهی الارب ). رجوع به چشاندن شود. || خوراندن یا نوشاندن . خورانیدن یا نوشانیدن چیزی را ...
-
اطلاق
لغتنامه دهخدا
اطلاق . [ اِ ] (ع مص ) اطلاق عدو؛ زهر خورانیدن دشمن را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). نوشاندن زهر دشمن را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || اطلاق بنخلة؛ گشنی دادن خرمابن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گشن دادن خرمابن را. (ناظم الاط...