کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوس
/nus/
معنی
= نوسه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوس
لغتنامه دهخدا
نوس . (اِ) قوس قزح . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ) (اوبهی ) (ناظم الاطباء). آژفنداک . (ناظم الاطباء). نوسه . (فرهنگ فارسی معین ) : از باد روی خوید چو آب است موج موج وز نوس پشت ابر چو چرخ است رنگ رنگ . خسروانی (از لغت فرس ).|| تقلید حرف زدن و گفتگوی ...
-
نوس
لغتنامه دهخدا
نوس . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). جنبیدن پیرایه و گیسو و جز آن . (از منتهی الارب )(آنندراج ). نوسان . (از اقرب الموارد). رجوع به نوسان شود. || راندن شتر را. (از تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد...
-
نوس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) قوس قزح ، رنگین کمان
-
نوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nus = نوسه
-
واژههای مشابه
-
نِوَسَ
لهجه و گویش گنابادی
newasa در گویش گنابادی یعنی نَوه ، فزرندان فرزندان پسر یا دختر شخص
-
دیم نوس
لغتنامه دهخدا
دیم نوس . (اِخ ) لیم نوس . از مقربان اسکندر که نقشه ٔ خود را درباره ٔ قتل اسکندر با جوانی به نام نی کوماک در میان گذارد و جوان مزبور جریان را به اطلاع برادر خود سبالی نوس رسانید تا بالاخره اسکندراز جریان مطلع گشت و دستور توقیف دیم نوس را صادر کرد. (ا...
-
کاره نوس
لغتنامه دهخدا
کاره نوس . [ رِ] (اِخ ) نام پدر «اونتوس » سرکرده ٔ لاسدمونیها. (ایران باستان چ 1 ج 1 ص 768).
-
واژههای همآوا
-
نوص
لغتنامه دهخدا
نوص . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (منتهی الارب ). حرکت کردن . (از اقرب الموارد). مناص . نویص . نیاصة. نوصان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نَوس . || آماده ٔ حرکت شدن . (از اقرب الموارد). مهیا شدن . (از متن اللغة). مناص . (از متن اللغة) (از اقرب الموار...
-
نِوَسَ
لهجه و گویش گنابادی
newasa در گویش گنابادی یعنی نَوه ، فزرندان فرزندان پسر یا دختر شخص
-
جستوجو در متن
-
قوس قزح
واژهنامه آزاد
نوس.
-
نویسه
لغتنامه دهخدا
نویسه . [ ن ُ س َ / س ِ ] (اِ) آژفنداک . قوس و قزح . (ناظم الاطباء). رجوع به نوسه و نوشه و نوس شود.
-
کتی یس
لغتنامه دهخدا
کتی یس . [ ک ِ ی ُ ] (اِخ ) نام یکی از دو رود در آسیای صغیر که شهر پرگاموس در کنار آن بود. این رود و رود دیگر که به سلی نوس موسوم بود اکنون به پرگاماچای معروفند و برود کاایک می ریزند. (ایران باستان ج 3 ص 2149).