کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوزاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوزاد
/no[w]zād/
معنی
طفلی که تازه به دنیا آمده؛ تازهزاییدهشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
babe, baby, infant, neonate, newborn, tad, tot, young
-
جستوجوی دقیق
-
نوزاد
لغتنامه دهخدا
نوزاد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه ٔ بخش خوسف شهرستان بیرجند، در 27 هزارگزی شمال غربی شوسف و 8 هزارگزی جنوب غربی جاده ٔ مشهد به زاهدان ، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 301 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و لبنیات ، شغ...
-
نوزاد
لغتنامه دهخدا
نوزاد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر، در 3 هزارگزی جنوب غربی کاشمر و 2 هزارگزی جنوب جاده ٔ کاشمر به بردسکن ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و زیره و انار و انگور، ...
-
نوزاد
لغتنامه دهخدا
نوزاد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 16 هزارگزی شمال غربی درمیان در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 916 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل مردمش زراعت و قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
-
نوزاد
لغتنامه دهخدا
نوزاد. [ ن َ / نُو ] (ن مف مرکب ) جدیدالولاده . نوآمد. مولود. ولید. ولیده . (یادداشت مؤلف ). نوزاده . نوزاده شده . بچه که به تازگی تولد یافته است : به گوش آمد آواز نوزاد من وز آن شادتر شد دل شاد من .نظامی .
-
نوزاد
لغتنامه دهخدا
نوزاد.[ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلمکان بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد، در 29 هزارگزی شمال غربی طرقبه در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 158 تن سکنه دارد. آبش ازقنات ، محصولش غلات و بنشن و سیب زمینی و میوه ها، شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی...
-
نوزاد
فرهنگ فارسی معین
(نُ) (ص مف .) کودکی که تازه به دنیا آنده .
-
نوزاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) no[w]zād طفلی که تازه به دنیا آمده؛ تازهزاییدهشده.
-
نوزاد
دیکشنری فارسی به عربی
طفل رضيع , فتاة جميلة , فرخ , مولود جديد , يرقة
-
نوزاد
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: vačaširi طاری: vačaširi طامه ای: vačaširi طرقی: vačaširi کشه ای: vačaširi نطنزی: vačaširi
-
واژههای مشابه
-
nascent
نوزاد 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ویژگی اتم یا ترکیبی ساده در لحظۀ آزاد شدن از ترکیب شیمیایی که در آن هنگام دارای فعالیت بیشتری نسبت به حالت معمولی است
-
neonate
نوزاد 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] کودک، از تولد تا چهارهفتگی
-
post-term neonate, post-mature neonate
نوزاد دیررس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] نوزادی که پس از اتمام 42 هفتگی حاملگی (آغاز روز 295) متولد شده باشد
-
term neonate
نوزاد رسیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی، علوم سلامت] نوزادی که بین 37 تا 42 هفتۀ کامل حاملگی (260 تا 294 روز) متولد شده باشد
-
preterm neonate, premature neonate
نوزاد زودرس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی، علوم سلامت] نوزادی که قبل از اتمام 37 هفتگی حاملگی (259 روز) متولد شده باشد