کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوریة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوریة
لغتنامه دهخدا
نوریة. [ ری ی َ ] (اِخ ) پیروان ابوالحسین یا ابوالحسن نوری ، از مشایخ صوفیان متقدم . رجوع به نوری (احمدبن محمد) و نیز رجوع به ابوالحسن نوری و نوریان شود.
-
واژههای مشابه
-
نوریه
فرهنگ نامها
(تلفظ: nuriye) (عربی) (نور + ایه/iyye/ (پسوند نسبت)) ، منسوب به نور؛ روشن و درخشان؛ (به مجاز) زیبارو .
-
خانقاه نوریه
لغتنامه دهخدا
خانقاه نوریه . [ ن َ / ن ِ هَِ ری ی َ ] (اِخ ) نام خانقاهی بوده است به شیراز درمحله ٔ لب آب . مدفن شیخ شمس الدین محمدبن یحیی اللاهیجی بدانجاست . از قراری که در حاشیه ٔ کتاب «از سعدی تاجامی » آمده است این خانقاه هنوز هم موجود است . (از سعدی تا جامی تا...
-
جستوجو در متن
-
نوریان
لغتنامه دهخدا
نوریان . (اِخ ) فرقه ای از صوفیه ، پیروان ابوالحسن نوری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نوریه و نیز رجوع به ابوالحسن نوری شود.
-
عالم غیب
لغتنامه دهخدا
عالم غیب . [ ل َ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن جهان و جهان آینده . (ناظم الاطباء). مقابل عالم شهادت است . و مراد جهان معقول و مجردات نوریه است که غایب از عالم شهادت است و بالجمله عالم عقول و مجردات و اسماء و صفات حق تعالی است . و عالم آخرت را...
-
مودود
لغتنامه دهخدا
مودود. [ م َ ] (اِخ ) ابن زنگی بن آق سنقر اسفهسالار ملک قطب الدین که بدو اعرج می گفته اند از فرمانروایان دولت نوریه و حاکم موصل و برادر سلطان نورالدین و پادشاهی نیکوسیرت و عادل بود و به سال 565 هَ . ق . در موصل درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
-
قاضی زاده ٔ افندی
لغتنامه دهخدا
قاضی زاده ٔ افندی . [ دَ / دِ ی ِ اَ ف َ ] (اِخ ) محمد طاهر. از علمائی است که در دوره ٔ سلطان محمودخان ثانی به مسند فتوی رسید. وی فرزند توقادلی عمر افندی از قضات عثمانی است و به سال 1164 هَ . ق . به دنیا آمد و پس از آنکه مدتی در آناطولی و روم ایلی مس...
-
احمد نوری
لغتنامه دهخدا
احمد نوری . [ اَ م َ دِ ] (اِخ ) ابوالحسن احمدبن محمد خراسانی نوری . یکی از مشایخ صوفیه . هجویری گوید: وی را مذهبی مخصوص است در تصوف که بمذهب نوری معروف است و پیروان او را نوریه یا نوریان نامند. او رفیق جنید و مرید سری ّ بود و بسیاری از مشایخ از جمله...
-
مفارقات
لغتنامه دهخدا
مفارقات . [ م ُ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مفارقة. تأنیث مفارق . رجوع به مفارق شود. || (اصطلاح فلسفه ) جواهر مجرد از ماده و قائم به نفس خود. (از تعریفات جرجانی ). جواهرمجرده ٔ عقلیه و نفسیه . (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ). جواهری که مجرد بوده و قائم به ن...
-
هژده هزار عالم
لغتنامه دهخدا
هژده هزار عالم . [ هَِ دَه ْ هََ / هَِ ل َ] (اِ مرکب ) صاحب بصائر آورده است که در هر ربعی ازارباع عالم از شرقی و غربی و جنوبی و شمالی چهارهزاروپانصد عالم است که مجموع هژده هزار باشد، و در خلافةالمناقب از سیدعلی همدانی مذکور است که عالم سیصدوشصت هزار ...
-
ابن فرح
لغتنامه دهخدا
ابن فرح . [ اِ ن ُ ف َ رَ ] (اِخ ) شهاب الدین ابوالعباس احمدبن فرح بن احمد لخمی اشبیلی شافعی . مولد او به اشبیلیه به سال 625 هَ .ق . و در 646 اسیر فرنگ شد، و از آنجا بگریخت و به مصر و شام رفته بفراگرفتن علم و ادب پرداخت و پس از آن در شهر دمشق اقامت گ...
-
ابوالفضائل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضائل . [ اَ بُل ْ ف َ ءِ ] (اِخ ) حسن بن محمدبن شرفشاه علوی شیعی استرابادی . ملقب برکن الدین . او از شاگردان خواجه ٔ طوسی نصیرالدین است و در سال 672 هَ . ق . آنگاه که خواجه ٔ طوس به بغداد میرفت ملازم خواجه بود و پس از مرگ خواجه به موصل شد و توط...
-
مثل
لغتنامه دهخدا
مثل .[ م ُ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ مثال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مثال شود. || اصنام عقلیه . طلسمات عقلیه . امثله ٔ علیا. ارباب انواع . صواحب الطلسمات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مثل اصنام حیوانیه ؛ در فلسفه ٔ اشراق مراد ر...