کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نورس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نورس
/no[w]ra(e)s/
معنی
۱. میوۀ نورسیده؛ تازهرس.
۲. نهال نازک.
۳. [مجاز] نوجوان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
نوبر، نوشکفته، نوظهور
دیکشنری
Norse, young
-
جستوجوی دقیق
-
نورس
لغتنامه دهخدا
نورس . [ ن َ / نُو رَ ] (ن مف مرکب ) نورسیده . (ناظم الاطباء). میوه ٔ نورسیده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نوبر. باکور. میوه که به تازگی رسیده است . (یادداشت مؤلف ). || هر چیز تازه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تازه . (ناظم الاطباء). || تازه وارد. (ی...
-
نورس
لغتنامه دهخدا
نورس . [ ن َ رَ ] (اِخ ) محمدحسین دماوندی ، متخلص به نورس . از شاعران و خوشنویسان قرن یازدهم هجری و از معاصران صائب است . در جوانی به اصفهان رفته و چندی ملازم محمدزمان خان بوده . او راست :زدی بستی شکستی سوختی آزردی افکندی جوابت چیست فردای قیامت دادخو...
-
نورس
لغتنامه دهخدا
نورس . [ ن َ رَ ] (اِخ ) محمدرشید قزوینی ، معروف به رشید و متخلص به نورس . از شاعران قرن دهم هجری است . وی در عهد عادل شاه دکنی به دکن رفت و از ملازمان شاه نوازخان شد. او راست :ز من دو چیز به میراث ماند چون رفتم تنم به آتش و خاکسترم به باد رسیدخوشا آ...
-
نورس
واژگان مترادف و متضاد
نوبر، نوشکفته، نوظهور
-
نورس
فرهنگ فارسی معین
(نُ رَ) (ص مف .) نو رسیده ، جوان .
-
نورس
دیکشنری عربی به فارسی
ياعو , مرغ نوروزي , نوعي رنگ خاکستري کمرنگ , حريصانه خوردن , بلعيدن , حفر کردن , ادم ساده لوح و زود باور , گول , گول زدن , مغبون کردن , گود کردن , مرغ نوروزي اروپايي , ميوميوکردن , صداي گربه , پر ريختن , موي ريختن , عوض شدن , حبس کردن , در اصطبل نگهد...
-
نورس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) no[w]ra(e)s ۱. میوۀ نورسیده؛ تازهرس.۲. نهال نازک.۳. [مجاز] نوجوان.
-
واژههای مشابه
-
سنبله ٔ نورس
لغتنامه دهخدا
سنبله ٔ نورس . [ سُم ْ ب ُ ل َ / ل ِ ی ِ ن َ / نُو رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خط و خال و زلف و امثال آن . (بهار عجم ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
نُورِثُ
فرهنگ واژگان قرآن
به ميراث مىدهيم
-
جستوجو در متن
-
یاعو
دیکشنری فارسی به عربی
نورس
-
مرغ نوروزی
دیکشنری فارسی به عربی
نورس
-
نوعی رنگ خاکستری کمرنگ
دیکشنری فارسی به عربی
نورس