کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوردیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوردیده
/navardide/
معنی
۱. پیموده.
۲. پیچیدهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
عزیز، فرزند، نورچشم
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
exposed
نوردیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ویژگی فیلم یا ویدئویی که برای ثبت قیاسی یا رقمی تصویر بر آن، نوردهی شده باشد
-
نوردیده
لغتنامه دهخدا
نوردیده . [ ن َ وَ دی دَ / دِ ] (ن مف ) پیچیده . ملفوف . لوله کرده . || تاشده . تاکرده . ته کرده . || طی شده . سپرده . پیموده .نعت مفعولی از نوردیدن است . رجوع به نوردیدن شود.
-
نوردیده
واژگان مترادف و متضاد
عزیز، فرزند، نورچشم
-
نوردیده
فرهنگ فارسی معین
(نَ وَ دِ)(ص مف .)1 - تا کرده ، پیچیده . 2 - طی شده .
-
نوردیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نورده› [قدیمی] navardide ۱. پیموده.۲. پیچیدهشده.
-
واژههای مشابه
-
scrolled
نَوَردیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ویژگی صفحهای که عمل نوردیدن در آن انجام شود
-
واژههای همآوا
-
نور دیده
لغتنامه دهخدا
نور دیده . [ رِ دی دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نور بصر. قوه ٔ بینائی . سوی چشم . || کنایه از فرزند عزیز. قرةالعین . نور چشم . نورچشمی : ای نور دیده پای که بر خاک می نهی بگذار تا به دیده بروبیم راه را.سعدی .
-
نور دیده
لهجه و گویش تهرانی
عزیز کرده
-
جستوجو در متن
-
نورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] navarde = نوردیده
-
نورچشم
واژگان مترادف و متضاد
دردانه، عزیز، فرزند، نوردیده
-
نانوردیده
لغتنامه دهخدا
نانوردیده . [ ن َ وَ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناسپرده . طی ناشده . مقابل نوردیده . رجوع به نوردیده شود.
-
ملفف
فرهنگ فارسی معین
(مُ لَ فَّ) [ ع . ] (اِمف .) درپیچیده ، نوردیده .