کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوردیدن
/navardidan/
معنی
۱. پیمودن؛ طی کردن.
۲. [قدیمی] پیچیدن؛ تا کردن.
۳. نوشتن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: در نوردید
بن حال: در نورد
دیکشنری
cover, cruise, surround, travel
-
جستوجوی دقیق
-
نوردیدن
لغتنامه دهخدا
نوردیدن . [ ن َ وَ دی دَ ] (مص ) طی کردن .(برهان قاطع) (آنندراج ). بریدن . (آنندراج ). پیمودن [ راه ] . (فرهنگ فارسی معین ). قطع کردن . درنوشتن . سپردن . نبشتن : بپوشی همان پوستین سیاه یکی دشنه بستان و بِنْوَرد راه . فردوسی .گفتا برو به نزد زمستان به...
-
نوردیدن
فرهنگ فارسی معین
(نَ وَ دَ) (مص م .) 1 - پیچیدن ، تا کردن . 2 - پیمودن .
-
نوردیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نوردن› navardidan ۱. پیمودن؛ طی کردن.۲. [قدیمی] پیچیدن؛ تا کردن.۳. نوشتن.
-
واژههای مشابه
-
scroll 2
نَوَردیدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] بالا و پایین یا به چپ و راست رفتن در درون متنی که بر صفحۀ نمایشگر ظاهر شده است
-
گیتی نوردیدن
لغتنامه دهخدا
گیتی نوردیدن . [ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) گردیدن در گیتی . گیتی را سیاحت کردن و زیر پای گذاردن . رجوع به گیتی نورد و گیتی نوردی شود.
-
صحرا نوردیدن
لغتنامه دهخدا
صحرا نوردیدن . [ ص َ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بیابان نوردیدن . راه بیابان طی کردن . رجوع به صحرانورد و صحرانوردی شود.
-
واپس نوردیدن
لغتنامه دهخدا
واپس نوردیدن . [ پ َ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) گشادن و بازکردن نوردیده را. رجوع به نوردیدن شود.
-
دست نوردیدن
لغتنامه دهخدا
دست نوردیدن . [ دَ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) برزدن آستین . نوردیدن آستین جامه : قبا بست و چابک نوردیددست قبایش دریدند و دستش شکست . سعدی .رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 349 شود. || مهیا و آماده شدن در کاری .
-
راه نوردیدن
لغتنامه دهخدا
راه نوردیدن . [ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) راه پیمودن . (بهار عجم ). طی طریق کردن . راه سپردن . راه رفتن . راه پیمودن . (از آنندراج ). راه پیمودن . (ارمغان آصفی ). رفتن . ره نوردیدن . و رجوع به راه رفتن و راه پیمودن و راه نوشتن و راه پوییدن شود.
-
ره نوردیدن
لغتنامه دهخدا
ره نوردیدن . [ رَه ْ ن َ وَ دی دَ ] (مص مرکب ) راه نوردیدن . (یادداشت مؤلف ). طی طریق کردن . راه پیمودن . رجوع به راه نوردیدن و ره نورد شود.
-
جستوجو در متن
-
نوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] navardan = نوردیدن
-
نوردیدنی
لغتنامه دهخدا
نوردیدنی . [ ن َ وَ دی دَ ] (ص لیاقت ) طی کردنی . سپردنی . ازدرِ نوردیدن . قابل نوردیدن . رجوع به نوردیدن شود.
-
ره نوشتن
لغتنامه دهخدا
ره نوشتن . [ رَه ْ ن َوَ ت َ ] (مص مرکب ) راه نوشتن . راه نوردیدن . ره نوردیدن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ره نوردیدن شود.