کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نورده
/navarde/
معنی
= نوردیده
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نورده
لغتنامه دهخدا
نورده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) نوردهنده . نوربخش : ای نورده ستاره ٔ من خشنودی توست چاره ٔ من .نظامی .
-
نورده
لغتنامه دهخدا
نورده . [ ن َ وَ دَ / دِ ] (ن مف ) پیچیده . نوردیده . (برهان قاطع). تاشده . طی شده . (ناظم الاطباء). اسم مفعول است از نوردن . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نوردن و نوردیدن شود. || (اِ) قباله . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قا...
-
نورده
فرهنگ فارسی معین
(نَ وَ دِ) 1 - (ص مف .) قباله ، طومار پیچیده شده . 2 - (اِ.) پیراهن .
-
نورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] navarde = نوردیده
-
واژههای مشابه
-
rolled 2
نَوَرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] ورق یا قطعهای که با نَوَردکاری شکل گرفته باشد
-
جستوجو در متن
-
نوردجة
لغتنامه دهخدا
نوردجة. [ ن َ وَ دَ ج َ ] (معرب ، اِ) ضمیمة. (اقرب الموارد). || معرب نورده ٔ فارسی است به معنی سبت [ سبد ]، طبقی که در آن گل و ریحان نهند. کثن . (اقرب الموارد). || مأخوذ از نورده ٔ فارسی ، کاربدکننده . (ناظم الاطباء).
-
کنثة
لغتنامه دهخدا
کنثة. [ ک ُ ث َ ] (ع اِ) (از «ک ن ث ») نورده که از شاخ موردو خلاف سازند و بر آن دسته ٔ ریاحین بندند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نورده ای که از شاخه های مورد و یا بید سازند و بر آن دسته ٔ گل و یا ریاحین گذارند. (ناظم الاطباء). و رجوع...
-
نوربخش
لغتنامه دهخدا
نوربخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) روشنی دهنده . روشنی بخشاینده . (ناظم الاطباء) : مدبر همه خلق است و کردگار جهان ضیادهنده ٔ شمس است و نوربخش قمر. فرخی .چون کف تو رازقی است نورده و نوربخش نان سپید فلک آب سیاه است و سم .خاقانی .
-
الفینه
لغتنامه دهخدا
الفینه . [ اَ ن َ ] (اِ) آلت مردی . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ). آلت تناسل و آنرا الفیه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) : حکیم نورده را علتی پدید آمدکه راحت از سر الفینه ٔ کلان باشد .سوزنی (از جهانگیری ).
-
سم
لغتنامه دهخدا
سم . [ س َ ] (ع اِ) تلفظ فارسی یعنی زهر : تفاوتست بسی در سخن کز او بمثل یکی مبارک نوش و یکی کشنده سمست . ناصرخسرو(دیوان چ تقوی ص 89).اگر داد و بیداد دارو شوندبود داد تریاق وبیداد سم . ناصرخسرو.چون کف تو رازقی است نورده و نوربخش نان سپید فلک آب سیاهست...
-
بوسه گه
لغتنامه دهخدا
بوسه گه . [ س َ / س ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) بوسه گاه . بوسگاه : با چنان بوسه گه آنگاه زمین بوسه کنی بر وزیری که امام است و امامی که وزیر. سوزنی .بوسه گه آسمان نعل سمند تو بادنورده آفتاب بخت بلند توباد. خاقانی .ناقه ای کو پای بر یالش نهدبوسه گه هم پای و...
-
وقایة
لغتنامه دهخدا
وقایة. [ وَ ی َ ] (ع مص ) نگاه داشتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). وقاء. (اقرب الموارد). || (اِمص ) حفاظت و حراست و نگهبانی و وقایت . (ناظم الاطباء). محافظت و نگهبانی . || (اِ)آنچه بدان کتاب را نگاه د...
-
قبالة
لغتنامه دهخدا
قبالة. [ ق َ / ق ِ ل َ ] (ع اِ) مکتوبی که در آن مینویسند چیزی را که انسان ملتزم میگردد از کار و عمل و یا دین و جز آن . و نیز چون کسی قبول کند چیزی را بطور مقاطعه و نوشته ای بر طبق آن نویسد، آن نوشته عبارت است از قباله . ضمانت نامه و معاهده . (ناظم ال...