کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوردن
/navardan/
معنی
= نوردیدن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوردن
لغتنامه دهخدا
نوردن . [ ن َ وَ دَ ] (مص )مخفف نوردیدن است به معنی پیچیدن و طی کردن . (از برهان قاطع) (از آنندراج ). رجوع به نوردیدن شود. || (اِ) نورد. چوبی که آنچه از جامه بافته می شود بر آن پیچند. (برهان قاطع) (آنندراج ) : زغونة دزد و نوردن نورد و شنش روان هزاروپ...
-
نوردن
فرهنگ فارسی معین
(نَ وَ دَ) (مص م .) نک . نوردیدن .
-
نوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] navardan = نوردیدن
-
واژههای مشابه
-
لَوَردن،نوردن،لِه و لَورده
لهجه و گویش تهرانی
نورد و له کردن
-
جستوجو در متن
-
get rolling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوردن
-
نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹درنوشتن› [قدیمی] navaštan ۱. فروپیچیدن.۲. درنوردیدن؛ نوردن.
-
درنوردن
لغتنامه دهخدا
درنوردن . [ دَ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) سفر کردن . سیاحت کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به نوردن شود.
-
اردومنش
واژهنامه آزاد
[ اَ م َ ] (اِخ ) (به معنی راست منش ) اردومنش. پسر وَهوک َ پارسی. داریوش در کتیبه ٔ بیستون ستون چهارم بند هیجدهم، نام او را در ردیف اشخاصی یاد کند که با او همدست بودند. هرودوت او را «آسپاتی نس»، و کتزیاس وی را «نوردن دابات» نامد.
-
اردومنیش
لغتنامه دهخدا
اردومنیش . [ اَ م َ ] (اِخ ) (بمعنی راست منش ) اردومنش . پسر وَهوک َ پارسی . داریوش در کتیبه ٔ بیستون ستون چهارم بند هیجدهم نام او را در ردیف اشخاصی که با او همدست بودند یاد کند. (ایران باستان ص 534 و 952). هرودوت او را ((آسپاتی نس )) و کتزیاس وی را ...
-
نورده
لغتنامه دهخدا
نورده . [ ن َ وَ دَ / دِ ] (ن مف ) پیچیده . نوردیده . (برهان قاطع). تاشده . طی شده . (ناظم الاطباء). اسم مفعول است از نوردن . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نوردن و نوردیدن شود. || (اِ) قباله . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قا...
-
شفش
لغتنامه دهخدا
شفش .[ ش َ / ش ُ ] (اِ) نی و یا چوبی که ندافان پنبه را بدان زنند و گردآوری کرده جمع نمایند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). آن نی که نداف پنبه بدان گرد آورد. (انجمن آرا) (از آنندراج ) : زغوته دزد و نوردن نورد و شفش ربان هزاروپانصد باقی ...