کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوربخش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوربخش
/nurbaxš/
معنی
نوربخشنده؛ نوردهنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوربخش
لغتنامه دهخدا
نوربخش . [ ب َ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ (سید...) موسوی خراسانی ، ملقب و مشهور و متخلص به نوربخش . از اکابر عرفای قرن نهم هجری است و سلسله ٔ نوربخشیه از فِرَق صوفیه بدو منسوب است . وی به سال 795 هَ. ق . در قصبه ٔ قاین خراسان تولد یافت و پس از تحصیلات مقد...
-
نوربخش
لغتنامه دهخدا
نوربخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) روشنی دهنده . روشنی بخشاینده . (ناظم الاطباء) : مدبر همه خلق است و کردگار جهان ضیادهنده ٔ شمس است و نوربخش قمر. فرخی .چون کف تو رازقی است نورده و نوربخش نان سپید فلک آب سیاه است و سم .خاقانی .
-
نوربخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] nurbaxš نوربخشنده؛ نوردهنده.
-
واژههای مشابه
-
قاسم نوربخش
لغتنامه دهخدا
قاسم نوربخش . [ س ِ م ِ ب َ ] (اِخ ) ابن سیدمحمد، معروف به شاه قاسم . یکی از بزرگان و مشایخ است . شاهزاده محمد سلطان مشهور به کیچیک میرزا از محضرفیضش اقتباس انوار سعادت میکرد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 174) (ترجمه ٔ مجالس النفائس چ بانک ملی ص 96).
-
چشمه ٔ نوربخش
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ نوربخش . [چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید انور باشد. (برهان ). کنایه از آفتاب است . (انجمن آرا) (آنندراج ). خورشید. (ناظم الاطباء). || کنایه از آب حیوان باشد. (برهان ). کنایه از آب حیات بود. (انجمن آرا) (آ...
-
جستوجو در متن
-
نورپاش
واژگان مترادف و متضاد
پرتوافکن، نورافشان، نوربخش، نورگستر
-
فروغ بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) foruqbaxš روشنیبخش؛ نوربخش.
-
لیلیان
واژهنامه آزاد
نام گل نور نوربخش
-
لیلیان
واژهنامه آزاد
lilian، نام گل، نور نوربخش
-
شاه قاسم
لغتنامه دهخدا
شاه قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) شهرت قاسم نوربخش بن محمد. رجوع به قاسم نوربخش شود.
-
نورافشان
واژگان مترادف و متضاد
پرتوافکن، فروغبخش، نوربخش، نورپاش، نورگستر
-
پرتوافکن
واژگان مترادف و متضاد
درخشان، ساطع، منیر، نورافشان، نوربخش، نورپاش، نورگستر
-
نوربخشی
لغتنامه دهخدا
نوربخشی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) نورپاشی . پرتوافکنی . رجوع به نوربخش شود.