کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نورافشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نورافشان
/nur[']afšān/
معنی
نوردهنده؛ پرتوافکن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پرتوافکن، فروغبخش، نوربخش، نورپاش، نورگستر
دیکشنری
lampshade, refulgent, scintillant
-
جستوجوی دقیق
-
luster 3
نورافشان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] چراغدان بلوری یا چینی یا چوبی یا فلزی چندشاخه
-
نورافشان
فرهنگ نامها
(تلفظ: nur afšān) (عربی ـ فارسی) آنچه نور به اطراف خود میپراکند ، نور پاش ؛ (در قدیم) نور افشانی کردن.
-
نورافشان
لغتنامه دهخدا
نورافشان . [ اَ ] (نف مرکب ) هر چیزی که نور و روشنائی از وی پراکنده و منتشر گردد. (ناظم الاطباء). نورپاش . (آنندراج ). نورافشاننده : در دلو نورافشان شده زآنجا به ماهی دان شده ماهی از او بریان شده یکماهه نعما داشته .خاقانی .
-
نورافشان
واژگان مترادف و متضاد
پرتوافکن، فروغبخش، نوربخش، نورپاش، نورگستر
-
نورافشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] nur[']afšān نوردهنده؛ پرتوافکن.
-
جستوجو در متن
-
نورپاش
واژگان مترادف و متضاد
پرتوافکن، نورافشان، نوربخش، نورگستر
-
نورافکن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پروژکتور ۲. پرتوافکن، نورافشان
-
پرتوافکن
واژگان مترادف و متضاد
درخشان، ساطع، منیر، نورافشان، نوربخش، نورپاش، نورگستر
-
نورگستر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] nurgostar نورافشان؛ منتشرکننده و پراکندهکنندۀ نور و روشنایی.
-
نورگستر
لغتنامه دهخدا
نورگستر. [ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) منتشرکننده و پراکنده نماینده ٔ روشنی . (ناظم الاطباء). روشنی بخش . نورافشان .
-
نورتاب
لغتنامه دهخدا
نورتاب . (نف مرکب ) نورتابنده . نورافشان . تابناک . منبع نور و روشنی : خاک درِ توکه نورتاب است سیبی به دو کرده آفتاب است .خاقانی .
-
نورفشان
لغتنامه دهخدا
نورفشان . [ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) نورافشان . نورپاش . نورافکن . که بر اشیاء دیگر پرتو افکند و نورفشانی کند.
-
نورپاش
لغتنامه دهخدا
نورپاش . (نف مرکب ) نورپاشنده . نورافکن . نورافشان . پرتوافکن : چگونه شوم بر دری نورپاش که باشد بر او این همه دورباش .نظامی .او ز چهره بر سر من نورپاش من ز شادی زیر پایش اشکبار. اشرفی (از آنندراج ). || ستاره ٔ نورافشان . || (اِ مرکب ) چراغ . (فرهنگ ف...
-
لوستر
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - حباب شیشه ای ، چینی یا فلزی چراغ مخصوصاً نوعی که از سقف آویزان می شود. 2 - چراغی که دارای یک یا چند حباب است ، نورافشان (فره ). 3 - جار.