کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نورا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ZAMS
نورا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← نوزاد رشتۀ اصلی
-
نورا
فرهنگ نامها
(تلفظ: nurā) (نور + ا (پسوند نسبت)) نورانی ، درخشان ؛ (به مجاز) زیبا .
-
نورا
لغتنامه دهخدا
نورا. (اِ) هر چیز که موی ها را بریزاند و ساقط کند. (ناظم الاطباء). رجوع به نوره شود.
-
نورا
لغتنامه دهخدا
نورا. [ رُ ل ْ لاه ] (اِخ ) (میرزا...) اصفهانی ، متخلص به ضیاء. رجوع به ضیاء اصفهانی شود.
-
نورا
لغتنامه دهخدا
نورا. [ رُ ل ْ لاه ] (اِخ ) ابن شریف الدین عبداﷲ شوشتری . رجوع به قاضی نوراﷲ شوشتری و نیز رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 30 و شهداءالفضیلة ص 171 و امل الاَّمل ، ذیل منهج المقال ص 152 و روضات الجنات ص 730 و الذریعه ج 1 ص 391 و ج 2 ص 369 و ج 4 ص 53 و ج 7 ...
-
نورا
لغتنامه دهخدا
نورا. [ رُل ْ لاه ] (اِخ ) ساوه ای (قاضی ...)، متخلص به نور. از شاعران قرن نهم هجری است . او راست :دردا که ندارد خبر آن سیم بر از من من بی خبر از خویشم و او بی خبر از من .(از فرهنگ سخنوران ) (صبح گلشن ص 557).
-
نورا
لغتنامه دهخدا
نورا. [ رُل ْ لاه ] (اِخ ) هروی (مولانا...)، متخلص به نور. از شاعران قرن دهم هجری است . به روایت مؤلف صبح گلشن «ظرافت و مزاح بر مزاج غالب داشته و...و به شیمه ٔ خوش طبعی نقد جان عزیز باخت ». او راست :نقد جان را فدای لاله عذاری نساختم (؟)ای روی من سیا...
-
نورا
لغتنامه دهخدا
نورا. [ رُل ْ لاه ](اِخ ) نصر پوری . از پارسی گویان هند است . او راست :پیچ و تاب دردمن بر گوش دریا گر خوردموج نتواند که بیند روی دریا بازپس .رجوع به مقالات الشعراء ص 821 و فرهنگ سخنوران شود.
-
نورا
لغتنامه دهخدا
نورا. [ رُل ْلاه ] (اِخ ) رازی (امیر...)، متخلص به نور. از شاعران قرن دهم هجری است . وی در عهد شاه طهماسب می زیست و متولی مزار حضرت عبدالعظیم در شهرری بود. او راست :دست رقیب داشت به دست آن نگار مست خندان ز من گذشت و مرا گریه داد دست .(از صبح گلشن ص 5...
-
نورا
لغتنامه دهخدا
نورا.[ رُل ْ لاه ] (اِخ ) (میرزا...) اصفهانی ، متخلص به نور. از شاعران عهد شاه عباس اول صفوی است . او راست :با خیال گلرخی سر در کفن خواهیم کردتا قیامت عیش در یک پیرهن خواهیم کرد.نه مروت است ما را به مراد دل رساندن که هزار ناامیدی به امید ما نشسته . (...
-
نورا
واژهنامه آزاد
تابان، درخشان.
-
واژههای مشابه
-
ده نورا
لغتنامه دهخدا
ده نورا. [ دِه ْ رُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در سه هزارگزی جنوب ده دوست محمد و نزدیک مرز افغانستان . دارای 149 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند مشروب می شود و ساکنین از طایفه ٔ ناروئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ...
-
قاضی نورا
لغتنامه دهخدا
قاضی نورا. [ رُل ْ لاه ] (اِخ ) ضیاءالدین . رجوع به قاضی ضیاءالدین نوراﷲ شود.