کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوخط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نوخط
/no[w]xut/
معنی
جوانی که تازه پشت لبش موی درآورده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
برنا، ساده، طفل، نوجوان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوخط
لغتنامه دهخدا
نوخط. [ ن َ / نُو خ َطط / خ َ ] (ص مرکب ) معشوق خطنودمیده . (غیاث اللغات ).جوان نوخاسته که خطش نودمیده باشد. (آنندراج ). امردی که تازه پشت لب وی سبز شده باشد. (ناظم الاطباء). آنکه به تازگی موی عذار یا پشت لب وی دمیده است . که به نوی خط او دمیده است ....
-
نوخط
واژگان مترادف و متضاد
برنا، ساده، طفل، نوجوان
-
نوخط
فرهنگ فارسی معین
(نُ خَ) (ص مر.) نوجوان ، کسی که تازه صورتش مو درآورده .
-
نوخط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] no[w]xut جوانی که تازه پشت لبش موی درآورده.
-
واژههای همآوا
-
نوخة
لغتنامه دهخدا
نوخة. [ ن َ خ َ ] (ع اِمص ) اقامت کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اقامت . (از اقرب الموارد) (متن اللغة) (المنجد).
-
جستوجو در متن
-
تازه خط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] tāzexat پسری که تازه بر روی لبش مو روییده باشد؛ نوخط.
-
نوخطی
لغتنامه دهخدا
نوخطی . [ ن َ / نُو خ َ / خ َطْ طی ] (حامص مرکب ) صفت نوخط. نوخط بودن . نوخاستگی . نودمیدگی خط و موی بر پشت لب و گونه . رجوع به نوخط شود.- نوخطی عالم ؛کنایه از سبزه ٔ نودمیده ٔ ایام بهار. (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
تازهجوان
واژگان مترادف و متضاد
۱. نوجوان، نوبالغ، نورسیده، نوخط، تازهسال ۲. محبوبنوجوان ۳. زیبا، لطیف، زیبارو
-
طار
لغتنامه دهخدا
طار. [ طارر ] (ع ص ) غُلام طارّ؛ کودک نوخط. (منتهی الارب ). مرد سبلت دمیده . (مهذب الاسماء).
-
ریش برآوردن
لغتنامه دهخدا
ریش برآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) دارای ریش شدن . صاحب ریش گشتن .(ناظم الاطباء). خط برآوردن . (آنندراج ) : امیدکه آن نوخط ما ریش برآرد. بیدل (از آنندراج ).|| خوشه دار شدن غله .(ناظم الاطباء).
-
چارابرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹چهارابرو› [قدیمی، مجاز] čār[']abru نوجوانی که تازه پشت لبش موی درآورده؛ نوخط؛ جوان زیبا که در پشت لب او بهاندازۀ ابرو موی درآمده است: ◻︎ بلاست عاشقی نوخطان چارابرو / ز چار موجهٴ دریا نجات ممکن نیست (صائب: لغتنامه: چارابرو).
-
چارابرو
لغتنامه دهخدا
چارابرو. [ اَ ] (ص مرکب ) نوخط که پشت لب او بحد موی ابرو برآمده است . آنکه خط پشت لب او دمیده است . شاهدی که خط بر پشت لب دارد. کنایه از معشوق نوخط. (آنندراج ). امردی که تازه بروت وی سبز شده باشد. (ناظم الاطباء) : عشق افزون می شود چون حسن میگردد زیاد...
-
تگل
لغتنامه دهخدا
تگل . [ ت َ گ َ ] (اِ) مرد نوجوان بود که هنوز خط نیاورده . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321). نوخواسته باشد که خطش تمام دمیده نبود. امرد نوخط. (فرهنگ جهانگیری ). نوخواب دیده و نوخط بود. (لغت فرس اسدی چ هرن چ دبیرسیاقی ص 130). آنرا گویند که هنوز خط تمام در...